به امید ظهو مولا و سرورمان حضرت حجت ابن الحسن ( عجل الله فرجه الشریف )

آخرین ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
شهید محمود رضا بیضائی 0 204 bonakdar

زندگی امام موسی کاظم (ع)

حضرت امام موسی بن جعفر (ع)

نام امام هفتم ما ، موسی و لقب آن حضرت کاظم ( ع ) کنيه آن امام " ابوالحسن " و " ابوابراهيم " است . شيعيان و دوستداران لقب " باب الحوائج " به آن حضرت داده اند . تولد امام موسی  کاظم ( ع ) روز يکشنبه هفتم ماه صفر سال 128هجری در " ابواء " اتفاق افتاد . دوران امامت امام هفتم حضرت موسی بن جعفر ( ع ) مقارن بود با سالهای  آخر خلافت منصور عباسی و در دوره خلافت هادی و سيزده سال از دوران خلافت هارون که سخت ترين دوران عمر آن حضرت به شمار است . امام موسی  کاظم ( ع ) از حدود 21سالگی بر اثر وصيت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسيد ، و زمان امامت آن حضرت سی و پنج سال و اندکی بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بيشتر بوده است ، البته غير از حضرت ولی عصر (عج ).

 

صفات ظاهری و باطنی و اخلاق آن حضرت

حضرت کاظم ( ع ) دارای قامتی معتدل بود . صورتش نورانی و گندمگون و رنگ مويش سياه و انبوه بود . بدن شريفش از زيادی عبادت ضعيف شد ، ولی همچنان روحی قوی و قلبی  تابناک داشت . امام کاظم به تصديق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسيار معروف بوده است . موسی بن جعفر از عبادت و سختکوشی به " عبد صالح " معروف و در سخاوت و بخشندگی مانند نياکان بزرگوار خود بود . بدره های ( کيسه های ) سيصد ديناری و چهارصد ديناری  و دو هزار ديناری مي آورد و بر ناتوانان و نيازمندان تقسيم مي کرد . از حضرت موسی کاظم روايت شده است که فرمود : " پدرم ( امام صادق (ع ) ) پيوسته مرا به سخاوت داشتن و کرم کردن سفارش مي کرد " . امام ( ع ) با آن کرم و بزرگواری و بخشندگی خود لباس خشن بر تن مي کرد ، چنانکه نقل کرده اند : " امام بسيار خشن پوش و روستايی لباس بود " و اين خود نشان ديگری است از بلندی  روح و صفای باطن و بي اعتنايی آن امام به زرق و برقهای  گول زننده دنيا . امام موسی کاظم ( ع ) نسبت به زن و فرزندان و زيردستان بسيار با عاطفه و مهربان بود . هميشه در انديشه فقرا و بيچارگان بود ، و پنهان و آشکار به آنها کمک مي کرد . برخی از فقرای مدينه او را شناخته بودند اما بعضی - پس از تبعيد حضرت از مدينه به بغداد - به کرم و بزرگواريش پی بردند و آن وجود عزيز را شناختند . امام کاظم ( ع ) به تلاوت قرآن مجيد انس زيادی داشت . قرآن را با صدايی حزين و خوش تلاوت مي کرد . آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد مي آمدند و از روی  شوق و رقت گريه مي کردند . بدخواهانی بودند که آن حضرت و اجداد گراميش را - روی در روی - بد مي گفتند و سخنانی دور از ادب به زبان مي راندند ، ولی  آن حضرت با بردباری و شکيبايی با آنها روبرو مي شد ، و حتی  گاهی با احسان آنها را به صلاح مي آورد ، و تنبيه مي فرمود . تاريخ ، برخی از اين صحنه ها را در خود نگهداشته است . لقب " کاظم " از همين جا پيدا شد . کاظم يعنی : نگهدارنده و فروخورنده خشم . اين رفتار در برابر کسی يا کسانی بوده که از راه جهالت و نادانی  يا به تحريک دشمنان به اين کارهای زشت و دور از ادب دست مي زدند . رفتار حکيمانه و صبورانه آن حضرت ( ع ) کم کم ، بر آنان حقانيت خاندان عصمت و اهل بيت ( ع ) را روشن مي ساخت ، اما آنجا که پای گفتن کلمه حق - در برابر سلطان و خليفه ستمگری - پيش مي آمد ، امام کاظم ( ع ) مي فرمود : " قل الحق و لو کان فيه هلاکک " يعنی : حق را بگو اگرچه آن حقگويی موجب هلاک تو باشد . ارزش والای حق به اندازه ای است که بايد افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند . در فروتنی  - مانند صفات شايسته ديگر خود - نمونه بود . با فقرا مي نشست و از بينوايان دلجويی مي کرد . بنده را با آزاد مساوی مي دانست و مي فرمود همه ، فرزندان آدم و آفريده های خدائيم . از ابوحنيفه نقل شده است که گفت : " او را در کودکی ديدم و از او پرسشهايی کردم چنان پاسخ داد که گويی از سرچشمه ولايت سيراب شده است . براستی  امام موسی بن جعفر ( ع ) فقيهی  دانا و توانا و متکلمی مقتدر و زبردست بود " . محمد بن نعمان نيز مي گويد : " موسی بن جعفر را دريايی بي پايان ديدم که مي جوشيد و مي خروشيد و بذرهای دانش به هر سو مي پراکند " .

 

امام (ع) در سنگر تعلیم حقایق و مبارزه

نشر فقه جعفری و اخلاق و تفسير و کلام که از زمان حضرت صادق ( ع ) و پيش از آن در زمان امام محمد باقر ( ع ) آغاز و عملی شده بود ، در زمان حضرت امام موسی کاظم ( ع ) نيز به پيروی از سيره نياکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت ، تا مردم بيش از پيش به خط مستقيم امامت و حقايق مکتب جعفری آشنا گردند ، و اين مشعل فروزان را از ورای اعصار و قرون به آيندگان برسانند . خلفای عباسی بنا به روش ستمگرانه و زياده روی در عيش و عشرت ، هميشه درصدد نابودی بنی  هاشم بودند تا اولاد علی ( ع ) را با داشتن علم و سيادت از صحنه سياست و تعليم و ارشاد کنار زنند ، و دست آنها را از کارهای کشور اسلامی  کوتاه نمايند . اينان برای اجراء اين مقصود پليد کارها کردند ، از جمله : چند تن از شاگردان مکتب جعفری را تشويق نمودند تا مکتبی در برابر مکتب جعفری  ايجاد کنند و به حمايتشان پرداختند . بدين طريق مذاهب حنفی ، مالکی ، حنبلی و شافعی هر کدام با راه و روش خاص فقهی پايه ريزی شد . حکومتهای وقت و بعد از آن - برای دست يابی  به قدرت - از اين مذهبها پشتيبانی کرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود دانسته اند . در سالهای آخر خلافت منصور دوانيقی که مصادف با نخستين سالهای امامت حضرت موسی بن جعفر ( ع ) بود " بسياری از سادات شورشی - که نوعا از عالمان و شجاعان و متقيان و حق طلبان اهل بيت پيامبر ( ص ) بودند و با امامان نسبت نزديک داشتند - شهيد شدند . اين بزرگان برای دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهی  از منکر ، به پا مي خاستند و سرانجام با اهداء جان خويش ، به جوهر اصلی تعاليم اسلام جان مي دادند ، و جانهای خفته را بيدار مي کردند . طلوعها و غروبها را در آباديهای اسلامی به رنگ ارغوانی درمي آوردند و بر در و ديوار شهرها نقش جاويد مي نگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأذنه های مساجد اسلام شعله ور مي ساختند " . در مدينه از کارگزاران مهدی عباسی فرزند منصور دوانيقی در عمل ، همان رفتار زشت دودمان سياه بنی اميه را پيش گرفتند ، و نسبت به آل علی ( ع ) آنچه توانستند بدرفتاری  کردند . داستان دردناک " فخ " در زمان هادی عباسی  پيش آمد . علت بروز اين واقعه اين بود که " حسين بن علی بن عابد " از اولاد حضرت امام حسن ( ع ) که از افتخارات سادات حسنی و از بزرگان علمای مدينه و رئيس قوم بود ، به ياری عده ای از سادات و شيعيان در برابر بيدادگری  " عبدالعزيز عمری " که مسلط بر مدينه شده بود ، قيام کردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمين فخ عده زيادی از مخالفان را کشتند ، سرانجام دشمنان دژخيم اين سادات شجاع را در تنگنای محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عده ای را نيز اسير کردند . مسعودی مي نويسد : بدنهايی که در بيابان ماند طعمه درندگان صحرا گرديد . سياهکاريهای بنی  عباس منحصر به اين واقعه نبود . اين خلفای ستمگر صدها سيد را زير ديوارهای  و ميان ستونها گچ گرفتند ، و صدها تن را نيز در تاريکی  زندانها حبس کردند و به قتل رساندند . عجب آنکه اين همه جنايتها را زير پوشش اسلامی و به منظور فروخواباندن فتنه انجام مي دادند . حضرت موسی بن جعفر ( ع ) را هرگز در چنين وضعی و با ديدن و شنيدن آن همه مناظر دردناک و ظلمهای  بسيار ، آرامشی نبود . امام به روشنی مي ديد که خلفای  ستمگر در پی تباه کردن و از بين بردن اصول اسلامی و انساني اند . امام کاظم ( ع ) سالها مورد اذيت و آزار و تعقيب و زجر بود ، و در مدتی که از 4 سال تا 14 سال نوشته اند تحت نظر و در تبعيد و زندانها و تک سلولها و سياهچالهای بغداد - در غل و زنجير - به سر مي برد . امام موسی  بن جعفر ( ع ) بي آنکه - در مراقبت از دستگاه جبار هارونی - بيمی بدل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسيدگی مي کرد و از گردآوری و حفظ آنان و جهت دادن به بقايای آنان غفلت نداشت . آن زمان که امام ( ع ) در مدينه بود ، هارون کسانی را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و کنار خانه امام ( ع ) مي گذرد ، وی را آگاه کنند . هارون از محبوبيت بسيار و معنويت نافذ امام ( ع ) سخت بيمناک بود . چنانکه نوشته اند که هارون ، درباره امام موسی بن جعفر ( ع ) مي گفت : " مي ترسم فتنه ای بر پا کند که خونها ريخته شود " و پيداست که اين " قيامهای مقدس " را که سادات علوی و شيعيان خاص رهبری مي کردند و گاه خود در متن آن قيامها و اقدامهای شجاعانه بودند از نظر دستگاه حاکم غرق در عيش و تنعم بناحق " فتنه " ناميده مي شد . از سوی ديگر اين بيان هارون نشانگر آن است که امام ( ع ) لحظه ای از رفع ظلم و واژگون کردن دستگاه جباران غافل نبوده است . وقتی مهدی عباسی به امام ( ع ) مي گويد : " آيا مرا از خروج خويش در ايمنی قرار مي دهی " نشانگر هراسی است که دستگاه ستمگر عباسی از امام ( ع ) و ياران و شيعيانش داشته است . به راستی نفوذ معنوی امام موسی ( ع ) در دستگاه حاکم به حدی بود که کسانی مانند علی بن يقطين صدراعظم ( وزير ) دولت عباسی ، از دوستداران حضرت موسی بن جعفر ( ع ) بودند و به دستورات حضرت عمل مي کردند . سخن چينان دستگاه از علی بن يقطين در نزد هارون سخنها گفته و بدگوئيها کرده بودند ، ولی امام ( ع ) به وی دستور فرمود با روش ماهرانه و تاکتيک خاص اغفالگرانه ( تقيه ) که در مواردی ، برای رد گمی حيله های دشمن ضروری و شکلی از مبارزه پنهانی است ، در دستگاه هارون بماند و به کمک شيعيان و هواخواهان آل علی ( ع ) و ترويج مذهب و پيشرفت کار اصحاب حق ، همچنان پای فشارد - بي آنکه دشمن خونخوار را از اين امر آگاهی حاصل شود - . سرانجام بدگوئي هائی  که اطرافيان از امام کاظم ( ع ) کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفری که در سال 179ه . به حج رفت ، بيش از پيش به عظمت معنوی امام ( ع ) و احترام خاصی که مردم برای امام موسی الکاظم ( ع ) قائل بودند پی برد . هارون سخت از اين جهت ، نگران شد . وقتی به مدينه آمد و قبر منور پيامبر اکرم ( ص ) را زيارت کرد ، تصميم بر جلب و دستگيری  امام ( ع ) يعنی فرزند پيامبر گرفت . هارون صاحب قصرهای افسانه ای در سواحل دجله ، و دارنده امپراطوری پهناور اسلامی که به ابر خطاب مي کرد : " ببار که هر کجا بباری  در کشور من باريده ای و به آفتاب مي گفت بتاب که هر کجا بتابی کشور اسلامی و قلمرو من است ! " آن چنان از امام ( ع ) هراس داشت که وقتی قرار شد آن حضرت را از مدينه به بصره آورند ، دستور داد چند کجاوه با کجاوه امام ( ع ) بستند و بعضی را نابهنگام و از راههای ديگر ببرند ، تا مردم ندانند که امام ( ع ) را به کجا و با کدام کسان بردند ، تا يأس بر مردمان چيره شود و به نبودن رهبر حقيقی خويش خو گيرند و سر به شورش و بلوا برندارند و از تبعيدگاه امام ( ع ) بي خبر بمانند . و اين همه بازگو کننده بيم و هراس دستگاه بود ، از امام ( ع ) و از يارانی که - گمان مي کرد - هميشه امام ( ع ) آماده خدمت دارد مي ترسيد ، اين ياران با وفا - در چنين هنگامی - شمشيرها برافرازند و امام خود را به مدينه بازگردانند . اين بود که با خارج کردن دو کجاوه از دو دروازه شهر ، اين امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعيد امام ( ع ) را فريبکارانه و با احتياطانجام داد . باری ، هارون ، امام موسی کاظم ( ع ) را - با چنين احتياطها و مراقبتهايی  از مدينه تبعيد کرد . هارون ، ابتدا دستور داد امام هفتم ( ع ) را با غل و زنجير به بصره ببرند و به عيسی بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود ، نوشت ، يک سال حضرت امام کاظم ( ع ) را زندانی  کند ، پس از يک سال والی بصره را به قتل امام ( ع ) مأمور کرد . عيسی  از انجام دادن اين قتل عذر خواست . هارون امام را به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربيع سپرد . مدتی حضرت کاظم ( ع ) در زندان فضل بود . در اين مدت و در اين زندان امام ( ع ) پيوسته به عبادت و راز و نياز با خداوند متعال مشغول بود . هارون ، فضل را مأمور قتل امام ( ع ) کرد ولی فضل هم از اين کار کناره جست . باری ، چندين سال امام ( ع ) از اين زندان به آن زندان انتقال مي يافت . در زندانهای تاريک و سياهچالهای دهشتناک ، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقيقی خود ( الله ) راز و نياز مي کرد و خداوند متعال را بر اين توفيق عبادت که نصيب وی شده است سپاسگزاری مي نمود . عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183هجری در سن 55سالگی به دست مردی  ستمکار به نام " سندی  بن شاهک " و به دستور هارون مسموم و شهيد شد . شگفت آنکه ، هارون با توجه به شخصيت والای موسی بن جعفر ( ع ) پس از درگذشت و شهادت امام نيز اصرار داشت تا مردم اين خلاف حقيقت را بپذيرند که حضرت موسی بن جعفر ( ع ) مسموم نشده بلکه به مرگ طبيعی از دنيا رفته است ، اما حقيقت هرگز پنهان نمي ماند . بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قريش - در نزديکی بغداد - به خاک سپردند . از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پيدا کرد ، و مورد توجه خاص واقع گرديد ، و شهر " کاظمين " از آن روز بنا شد و روی به آبادی گذاشت .

 

زنان و فرزندان حضرت موسی بن جعفر (ع)

تعداد زوجات حضرت موسی بن جعفر ( ع ) روشن نيست . بيشتر آنها از کنيزان بودند که اسير شده و حضرت موسی کاظم ( ع ) آنها را مي خريدند و آزاد کرده يا عقد مي بستند . نخستين زوجه آن حضرت " تکتم " يا " حميده " يا " نجمه " دارای  تقوا و فضيلت بوده و زنی بسيار عفيفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شيعيان حضرت رضا ( ع ) است . فرزندان حضرت موسی  بن جعفر را 37تن نوشته اند : 19پسر و 18دختر که ارشد آنها حضرت علی بن موسی  الرضا ( ع ) وصی و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است . حضرت احمد بن موسی ( شاهچراغ ) که در شيراز مدفون است . حضرت محمد بن موسی نيز که در شيراز مدفون است . حضرت حمزه بن موسی که در ری مدفون مي باشد . از دختران آن حضرت ، حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است ، و قبه و بارگاهی با عظمت دارد . ساير اولاد و سادات موسوی هريک مشعلدار علم و تقوا در زمان خود بوده اند ، که در گوشه و کنار ايران و کشورهای اسلامی پراکنده شده ، و در همانجا مدفون گرديده اند ، روحشان شاد باد .

 

صفات و سجایای حضرت موسی بن جعفر (ع)

موسی بن جعفر ( ع ) به جرم حقگويی و به جرم ايمان و تقوا و علاقه مردم زندانی شد . حضرت موسی  بن جعفر را به جرم فضيلت و اينکه از هارون الرشيد در همه صفات و سجايا و فضائل معنوی برتر بود به زندان انداختند . شيخ مفيد درباره آن حضرت مي گويد : " او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود ، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . اين جمله را زياد تکرار مي کرد : " اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب " ( خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار ) . امام موسی  بن جعفر ( ع ) بسيار به سراغ فقرا مي رفت . شبها در ظرفی پول و آرد و خرما مي ريخت و به وسايلی به فقرای مدينه مي رساند ، در حالی که آنها نمي دانستند از ناحيه چه کسی است . هيچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن مي خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل مي داد ، شنوندگان از شنيدن قرآنش مي گريستند ، مردم مدينه به او لقب " زين المجتهدين " داده بودند . مردم مدينه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغايی عجيب کردند . آن روزها فقرای  مدينه دانستند چه کسی شبها و روزها برای دلجويی به خانه آنها مي آمده است .

 

اخلاق و رفتار و کرامت امام(ع)


امام موسی کاظم(ع)، ضمن برخورداری از کمال فضل و دانش و معنویت، دارای شخصیتی متین، شجاع و بخشنده بوده اند، به طوری که سخاوت ایشان، زبانزد خاص و عام بوده است. آن حضرت به صله ارحام و دید و بازدید از خویشان اهتمام جدی داشته اند و با معاشرین و اطرافیانش بسیار خوش اخلاق و خوش رفتار و نزد مردم از احترام و کرامت و حرمت فوق العاده برخوردار بوده اند.
عبادت، زهد و پارسایی و دلجویی امام(ع)
امام موسی کاظم(ع) را از عابدترین و پارساترین مردمان زمان خود، دانسته اند آن حضرت تَهَجّد و نمازهای شبانه اش به قدری طولانی می شد که به نماز صبح متصل می گردید. امام(ع) از خشیت خداوندی بسیار می گریست به گونه ای که محاسن شریفش خیس می شد. آن حضرت شبانه به دلجویی فقرا و تهیدستان می پرداخت. به صورت ناشناس به آنان کمک مالی می کرد و پول، آرد و خرما در اختیار آنان می گذاشت به نحوی که آنان نمی دانستند این کمک ها از جانب چه کسی در اختیارشان قرار می گیرد.

 

بردباری و تحمل مخالف


در تاریخ آمده است: مردی امام موسی کاظم(ع) را می آزرد و به امام علی ابن ابیطالب(ع) توهین می کرد. عده ای از یاران حضرت، اجازه خواستند تا آن فرد را بکشند. امام(ع) به شدت با تصمیم آنها مخالفت کرد و خود با رویی گشاده به سراغ آن مرد رفت و به گفت و گوی دوستانه با او پرداخت و به وی کمک مالی کرد. آن شخص از رفتار خود و برخورد کریمانه امام در شگفت ماند و از کرده خود اظهار پشیمانی کرد. امام را بوسید و به جرگه دوستان آن حضرت(ع) پیوست. امام(ع) پس از این واقعه به یاران خود فرمود: حال به نظر شما، کدام روش بهتر بود؟ کشتن وی، یا رفتار صمیمانه با او.

 

 

 

 

برادر و کمک به تهیدستان


روزی امام موسی کاظم(ع) در اطراف شهر به مرد فقیر، ژنده پوش و زشت منظری برخورد، نزدیک رفت و سلام کرد و با وی ساعتی به گفت و گو پرداخت و به او فرمود: حاضر است نیازش را برآورد. اطرافیان به حضرت گفتند: ای فرزند رسول خدا(ص)! چرا با چنین اشخاصی به گفت و گو می نشینی و در صدد رفع نیاز آنها بر می آیی، در حالی که آنها در خور آن نیستند و هیچگاه نمی توانند کمک متقابلی به شما بکنند. امام(ع) فرمود: او همنوع ما، همشهری، و هم کیش ما است و چه بسا روزی ما نیازمند او شویم و پاسخ نیاز خود را از او بخواهیم.

 

پیش بینی امام(ع)


علی بن یقطین از شیعیان و دوستان اهل بیت(ع) و نیز وزیر هارون الرشید بود. روزی هارون لباسی فاخر و مقداری پول به وی بخشید. او نیز آن لباس را برای امام موسی کاظم(ع) فرستاد. ولی حضرت آن را پس فرستاد و به علی بن یقطین نوشت که لباس ها را نزد خود نگه دارد. مدتی گذشت، هارون خبر ارسال لباس مخصوص را به امام موسی بن جعفر(ع) شنید. بدنبال آن، به علی بن یقطین دستور داد که آنها را نزد او آورد. علی بن یقطین لباس ها را در اختیار خلیفه گذاشت. هارون نیز بلافاصله دستور داد فردی که این خبر را به او داده بود و علی بن یقطین را متهم به شیعه گری کرده بود، هزار تازیانه بزنند و او همانجا به هلاکت رسید.


ظلم ستیزی امام(ع)


صفوان بن مهران از شیعیان متقی و دوست دار ائمه اطهار(ع) است. روزی خدمت امام موسی کاظم(ع) آمد. حضرت خطاب به وی فرمود: کارهای تو پسندیده است، جز یکی، آن هم کرایه دادن شترانت به هارون الرشید است. صفوان گفت: ای فرزند رسول خدا(ص)! من آنها را صرفا برای سفر حج به او کرایه می دهم. حضرت فرمود: در مدتی که شترانت در اختیار هارون است، آیا دوست نداری وی زنده بماند تا کرایه تو را بپردازد؟! صفوان گفت: بله، حضرت فرمود: به همین میزان تو خواهان بقای ظالم هستی. پس از این جریان، صفوان تمام شترانش را فروخت. هارون که از ماجرا باخبر شد به صفوان گفت: اگر حق همنشینی با یکدیگر را نداشتیم تو را می کشتم.


توجه امام(ع) به فرودستان و مستضعفان


روزی ابراهیم جمّال، که مردی ساربان و از فرودستان بود به قصد ملاقات وزیر شیعه مذهب هارون الرشید، علی بن یقطین رفت. ولی وی ابراهیم را به حضور نپذیرفت. از قضا، همان سال علی بن یقطین، راهی سفر حج شد. در مدینه قصد تشرف به حضور امام موسی کاظم(ع) را نمود حضرت اجازه ورود به او نداد. روز بعد علی بن یقطین امام(ع) را در بیرون از خانه، ملاقات کرد. علت عدم اجازه ورود را جویا شد. امام(ع) فرمود: به علت آن که تو به ابراهیم جمال اجازه ورود ندادی. آن گاه علی بن یقطین شتابان به سراغ ابراهیم جمال رفت و رضایت او را جلب نمود و اجازه شرفیابی به حضور امام(ع) را پیدا کرد.

 

علاقه به والدین


اسلام بر حفظ نهاد خانواده تأکید بسیار دارد و از مسلمانان می خواهد از عملی که پایه های خانواده را سست می نماید، اجتناب کنند. اعضای خانواده به یکدیگر احترام بگذارند و فرزندان برای والدین خود حرمت و احترام مضاعف و دوچندان قائل شوند، به هم کمک کنندوهر روز بر مودّت و دوستی خود نسبت به اعضا خانواده، بویژه والدین بیفزایند. اسلام آنقدر بر صمیمیّت و محبت به پدر ومادر تأکید می کند که امام موسی کاظم(ع) می فرمایند: «نگاه فرزند به والدین از روی علاقه و دوستی عبادت است.»

 

قبول پوزش


انسان موجودی جایز الخطا است و در هر حال ممکن است مرتکب اشتباه و خلاف شود وبه کسی ستم کند. فرد مسلمان اگر دچار خطایی شد، بعد از این که به اشتباه خود پی برد، باید در صدد جبران و عذرخواهی برآید. هم چنین شخص ستم دیده نیز با سعه صدر، عذر او را بپذیرد و از خطای او چشم بپوشد تا خداوند نیز در قیامت از گناهان او درگذرد. امام موسی کاظم(ع) در وصیتی به فرزندانش می فرماید: «فرزندانم! اگر کسی از روی خطا به شما توهین کرد و سپس آگاه شد و عذر تقصیر خواست، پوزش او را بپذیرید تا هلاک نشوید.»

 

 

 

 

در محضر خدا


یکی از عوامل و زمینه هایی که موجب می شود انسان کمتر دچار بزه و انحراف شود، حضور ناظری مؤثر و توانا است. گاه این ناظر، عاملی بیرونی و قابل مشاهده است. مانند ضابطان و مجریان قانونی و زمانی، ناظر، عامل درونی است؛ مانند وجدان انسان و یا مراقبی دائمی مانند خداوند متعال. عاملان اخیر، قدرت نظارت و مراقبتی به مراتب فراتر و مداوم تر، از نوع نخست دارند. البته این در صورتی است که فرد چندان از انسانیت دور نشده باشد که وجدانش را به کلی کنار گذاشته باشد و در غفلت کامل از ذکر و یاد خدا قرار گرفته باشد. امام موسی کاظم(ع) به نقل از امیر مؤمنان(ع) می فرمایند: «شما را به توجه به خدا و خشیت از او در نهان و آشکار، سفارش می کنم.»


رفتار عادلانه و منصفانه


استقرار عدالت همواره یکی از آرمان های بشری بوده است. پیامبران، مصلحان و اندیشمندان همیشه بر اهمیت و نیز حاکمیت آن در روابط فردی و مناسبات اجتماعی، تاکید داشته اند. تصمیمات، اقدامات و رفتار عادلانه و منصفانه، موجب قوام جوامع بشری و استحکام روابط انسانی می شود و سبب جلب هر چه بیشتر اطمینان، اعتماد متقابل بین آحاد اجتماع و تقویت ارتباط مردم با افراد و دست اندرکارانی که، عهده دار مسئولیت و مدیریّت نظام اجتماعی هستند، می گردد. از این رو، برای تأمین چنین اهدافی، باید همواره عدل و انصاف را راهنمای رفتار فردی و اجتماعی خود قرار دهیم، چنان که امام موسی کاظم(ع) به نقل از امیر مؤمنان(ع) می فرمایند: «به شما رعایت عدل و داد را در حال خشنودی و خشم، توصیه می کنم.»

 

اهمیت کار و تلاش


حرکت و تلاش از ویژگی های موجود زنده و پویا است و زمانی که موجودی در سکون، ایستایی و توقف کامل قرار گیرد، زمان مرگ وی فرا رسیده است. انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست و هیچ گاه نباید از کار و تلاش و فعالیت سازنده دست بر دارد، هر چند به ظاهر هیچ گونه نیاز شخصی به نتایج کار و کوشش خود نداشته باشد. در این باره امام موسی کاظم(ع) به نقل از امیرمؤمنان(ع) می فرماید: «به شما تلاش و کسب را در حال فقر و توانگری توصیه می کنم.»

 

اهمیت دوستی و نگهداشت دوستان


انسان موجودی اجتماعی است و حضور در جمع، بویژه در جمع های همگن و همسنخ، برای او لذت بخش و نشاط آور است. از این رو، دوست یابی و داشتن دوستانی یکرنگ و با صفا، و همدل و صمیمی، برای او اهمیت زیادی دارد. افراد می کوشند هر چه بیشتر بر شمار دوستان خود بیفزایند. تا هم نیاز خود به ابراز محبت به دیگران، و مورد محبت دیگران قرار گرفتن را، برآورده سازند و هم در موقع نیاز تحت حمایت دوستان خویش قرار گیرند و از احساس رضایت خاطر ناشی از کمک به دیگران نیز لذت ببرند. برخورداری از چنین موهبتی، نیازمند داشتن هنر دوست یابی و مهمتر از آن، نگاه داشتن دوستانِ همدل و صمیمی است که این خود، نیازمند فداکاری و گذشت است. چنان که امام موسی کاظم(ع) به نقل از امیر مؤمنان(ع) می فرمایند: «به شما سفارش می کنم با کسی که از شما بریده است پیوند برقرار سازید و از کسی که به شما ستم کرده، درگذرید و به کسی که از شما دریغ داشته، ببخشید»

 

نگاه عبرت آموز


پدیده ها و رویدادهای تاریخی و سرگذشت انسان ها و حتی طبیعت به ظاهر بی جان، همه و همه می توانند سایه عبرت آموزی باشند. در صورتی که ما توجه و نگاهمان را صرفا به ظاهر اشیا و پدیده ها معطوف نکنیم و اندکی عمیق تر و هوشیارانه تر به آنها بنگریم، به قول سعدی؛ برگ درختی می تواند دفتری از دانش، معرفت و آگاهی را به سویمان بگشاید؛ آری: برگ درختان سبز در نظر هوشیار، هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
امام موسی بن جعفر(ع) به روایت از امیرمؤمنان(ع) می فرمایند: «به شما سفارش می کنم که نگاهتان عبرت آموز باشد»

 

 

پیشرفت فزاینده


انسان های هدف مند، همواره در حال پیمودن راه پیشرفت و تعالی اند و اگر میزان پیشرفت دو روزشان یکسان باشد، خود را مغبون می دانند به فرمایش امام موسی کاظم: «هر کس دو روزش یکسان باشد، زیان کرده است و آن کس که روز دومش بدتر از روز اولش باشد نفرین شده است و کسی که در خود شاهد پیشرفتی نباشد، در کاستی به سر می برد. و کسی که به کاستی و نقصان گراید، برای او مرگ بهتر از زندگانی است»

 

درست مصرف کردن از دیدگاه امام(ع)


صرفه جویی و مصرف بهینه منابع و امکانات، مورد توجه جدّی کارشناسان و متخصصان اقتصادی است. شاید عده ای تصور کنند که توصیه به استفاده بهینه، در دنیای پیشرفته کنونی و به سبب افزایش جمعیت و کمبود منابع مطرح شده است. در حالی که اسلام در صدها سال قبل، به درست مصرف کردن و اجتناب از زیاده روی در بهره گیری از امکانات و دوری از مصرف بی رویه اهتمام داشته است و بی توجهی به آن را موجب از دست دادن نعمت های خدادای و توجّه به آن را، سبب ماندگاری آنها می داند. امام موسی کاظم(ع) در این زمینه می فرمایند: «هر کس میانه روی پیشه کند و قناعت ورزد، از نعمت بهره می برد، آن که اسراف کند، نعمت از کفش بیرون می رود.

 

توازن میان دین و دنیا


افراط و تفریط همواره بشر را به بیراهه می کشاند و او را از جاده تعادل و صراط مستقیم انسانی و الهی خارج می کند. یکی از مصادیق توازن، تعادل بین زندگی دنیا و آخرت است امام موسی کاظم(ع) در این باره می فرمایند: «از ما نیست کسی که دنیایش را برای دینش کنار گذارد، یا دینش را برای دنیایش از دست بدهد.»

 

بخشش و کمک به دیگران


گردآوری مال و تلاش بی وقفه برای دسترسی به امکانات بیشتر، هر چند از طرق مشروع، قانونی و آبرومندی کسب شده باشد، اگر در جهت برتری طلبی، فخرفروشی و تحقیر دیگران به کار رود، ناپسند به شمار می آید. ولی اگر این کوشش ها در جهت تأمین منافع اجتماعی و تدارک پیشرفت، رشد و توسعه ملی قرار گیرند و محرومان و نیازمندان نیز از آن بهره ببرند، زمینه رشد و کمال معنوی را فراهم ساخته، لذتِ دنیوی و اجر و ثواب اخروی را به همراه می آورد.
امام کاظم(ع) در تجلیل از این افراد می فرمایند: «سخاوتمندِ خوش خو، در پناه خداست، و خدا تا او را به بهشت نبرد، رها نکند. خداوند پیامبری بر نیانگیخت، جز آن که سخی بود، و پدرم تا پایان عمر، همیشه مرا به سخاوت و خوش خویی سفارش می کرد.

 

بردباری

انسان در زندگی همواره با ناملایمات روبه روست. آنچه در این میان مهم است نوع تلقی و نحوه برخوردِ فرد با مشکل است. اگر شخص در مواجهه با چنین اموری بردباری پیشه کند و اندیشه خود را به کار اندازد و به بررسی علل پیدایش و راه حل های کاهش و یا غلبه بر آن بپردازد، چه بسا بتواند آن مشکل را حل کند. اما اگر در چنین موقعیت هایی بیقراری و بی تابی فرد را فرا گیرد، نمی تواند به درستی بیندیشد و راههای حل اصولی مشکل را بیابد. امام موسی کاظم(ع) در این باره می فرمایند: «مصیبت برای شخص بردبار یکی است و برای فرد بیقرار و بی تاب دو تا.»

 

کسالت و تنبلی از نظر امام


کسالت و تنبلی، از آفات بزرگ پیشرفت است. مردمان و جوامعی که رنجِ کار و تلاش را به جان نخرند، هیچ گاه طمع شیرین کامیابی را نخواهند چشید. افراد کسل و تنبل، نه بهره ای از دنیا دارند، نه از آخرت.
امام موسی کاظم(ع) در این زمینه می فرمایند: «مبادا بی حوصله و تنبل شوی که بهره دنیاو آخرت را از دست خواهی داد»

 

ارزش عقل و خردورزی


اسلام دین تعقل و خردورزی است و به اندیشه ارزش و اهمیت بسیاری دهد و آن را مایه خوشبختی در دنیا و سعادت و رستگاری در آخرت، می شمارد؛ همان سان که برای پیامبران نیز چنین رسالتی قائل است و آن دو، یعنی عقل و انبیا را، دو حجّت و راهنمای هم سنگ به حساب می آورد و یکی را حجت و راهنمای ظاهری، و دیگری را دلیل و راهنمای درونی می خوانند. امام کا ظم(ع) در این باره می فرمایند: «خداوند برای مردم دو حجت و راهنما قرار داده است: حجتی ظاهری و حجتی درونی. حجّت و راهنمای ظاهری، پیامبران و امامان اند، و حجت و راهنمای درونی، عقل است».

 

اهمیت و اثرات نرم خویی


خوش خویی، ملایمت و سازگاری موجب جذب دوستانِ بیشتر و کسب اعتماد افزونتر می شود. مردمان نرمخو، در زندگی فردی و اجتماعی احساس رضایت بیشتری می کنند و با جلب حمایت و کمک دیگران، میزان موفقیت خود افزایش می دهند.
ملاطفت و نرمخویی برای والدین و مربیان که قصد تحت تأثیر قرار دادن فرزندان و شاگردان خویش را دارند، اهمیت دوچندان دارد. در اسلام با تعابیر مختلفی، مردم به خوش خویی و ملاطفت فرا خوانده می شوند. چنان که امام موسی کاظم(ع) می فرمایند: «کاملترین افراد از نظر ایمان، بهترین آنان از نظر اخلاق هستند» و نیز می فرمایند: «نرمش و ملایمت داشته باش که ملایمت میمون و مبارک است و کج خلقی تأسف بار و نامبارک. نرمش، خوش خویی و نیکوکاری خانه ها را آباد می کند و بر روزی انسان می افزاید.»

 

احسان به همنوع


در قاموس انسانی، کمک به دیگران بدون توجه به اینکه او کیست و اعتقادش چیست، پسندیده و مورد تأکید است. اسلام نیز، که منطبق با فطرت بشری است، به کمک همنوع توصیه می کند. امام موسی کاظم(ع) خطاب به هشام می فرمایند: «ای هشام! خداوند می فرماید آیا پاداش نیکی و احسان جز نیکی و احسان است؟ و این پاسخ در مورد مؤمن و کافر، خوب و بدصادق است.
حضرت در ادامه می فرمایند کسی که مورد احسان و نیکی واقع شد باید به احسان کننده پاسخی بهتر و بالاتر بدهد»

 

فروتنی


خود بزرگ بینی و کبرورزی گذشته از آن که بیماری و اختلال روانی است، نشان از حقارت و پستی درونی نیز دارد.
فرد متکبر بزرگیِ خود را در کوچکی مردم جست و جو می کند و بر حقانیت واقعی خویش سرپوش می گذارد. امام موسی کاظم(ع) در این باره خطاب به هشام می فرمایند: «تو را از تکبر و گردن فرازی بر حذر می دارم، زیرا آن کس که در قلبش ذره ای کبر باشد، به بهشت داخل نمی شود»

 

همنشینی و معاشرت


همنشینی، از عوامل مؤثر در اندیشه و کردار است. اگر فرد دارای دوستان و معاشران اندیشمند، متدین، عاقل، امین و صالح باشد، با گذشت زمان تحت تأثیر عامل مجاورت و یادگیری از طریق مشاهده رفتار، خود را با رفتار و منش دوستان و همراهان منطبق می سازد و از اینرو در اسلام تأکید شده که مراقب باشید با چه کسانی دمخور و مأنوس می شوید. امام موسی کاظم(ع) در این باره می فرمایند: «از میان مردم، فقط با کسانی دوست شوید و انس گیرید، که عاقل و امین باشند»

 

پرهیز از آزمندی


زیاده طلبی و آزمندی، از جمله عوامل مهم عدم احساس رضایت از زندگی است. آزمندان همواره در حسرت داشته های دیگران خود را حقیر می شمارند و چشم طمع به اندوخته های آنان دارند. آنها در تلاشی بی وقفه و بی هدف، سرانجام طعم تلخ ناامیدی و شکست را می چشند، و با تأسفی وصف ناپذیر انباشته های خود بر جای می گذراند و با حسرت، چشم از جهان فرو می بندند. امام موسی کاظم(ع) برای رهایی انسان از چنین وضعیتی خطاب به هشام می فرمایند: «ای هشام! از طمع بپرهیز، و از آنچه در دست مردم است ناامید شو. و طمعت را از مردم قطع کن که آزمندی کلید ذلت است، عقل را می دزد، مردانگی را می برد، و آبرویت را به خطر می اندازد»

منبع : حوزه نت

سایت www.tebyan.net



ارسال نظر برای این مطلب


کد امنیتی رفرش