به امید ظهو مولا و سرورمان حضرت حجت ابن الحسن ( عجل الله فرجه الشریف )

آخرین ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
شهید محمود رضا بیضائی 0 204 bonakdar

جلسات مهدویت آیت الله قرهی(حفظه الله)- جلسه ششم

سلسله جلسات مهدویت آیت الله قرهی ( حفظه الله ) - جلسه ششم - پیشوای دوستان خدا

قرآن كریم و مجید الهی بالصّراحه بیان می‌فرماید که انتخاب امام از ناحیه پروردگار عالم است و این انتصاب امامت، به صورت جعل دائمی است، «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً»

 

 

پیشوای دوستان خدا

قرآن كریم و مجید الهی بالصّراحه بیان می‌فرماید که انتخاب امام از ناحیه پروردگار عالم است و این انتصاب امامت، به صورت جعل دائمی است، «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً»1.

نبوّت نیز از ناحیه مردم نیست. هیچ أحدی حتّی اهل جماعت بیان نكرده­اند كه نبوّت و رسالت از ناحیه مردم است، بلکه تمام ادیان الهی در این مقوله متّفق­القول هستند كه نبوّت و رسالت از ناحیه مقدّس باری­تعالی است.

از طرف دیگر، شیعه با توجّه به قرآن كریم و مجید الهی و مبانی­ای كه از ناحیه حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) و مخصوصاً خود پیامبر عظیم­الشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به عنوان صاحب رسالت و صاحب دین، در دست دارد، معتقد است که امامت هم از ناحیه پروردگار عالم است.

یکی از ادلّه­ای که از باب آیات وجود دارد، این است که پروردگار عالم در مورد حضرت ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام)بیان فرمودند: او بعد از ابتلائات بسیار و عالی بیرون آمدن از همه آن امتحانات «فَأَتَمَّهُنَّ»2، امام شد.همان­طور که می­بینید در آن‌جا هم عنوان جعل به کار برده شده است «قالَ إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً».

اگر بخواهیم این بحث را از باب روایی بررسی کنیم، می­توانیم به روایتی اشاره کنیم که حتّی خود اهل جماعت هم آن را نقل کرده­اند و آن این است که ابو­نعیم حافظ، از علمای اهل جماعت، با سند خود از اسلمیروایت می‌کند: پیامبر عظیم­الشّأن، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)بیان فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَعالی عَهِدَ إِلَیَّ فِی عَلِیٍّ عَهْداً فَقُلْتُ یَا رَبِّ بَیِّنْهُ لِی»3پروردگار عالم درباره علی(صلوات اللّه و سلامه علیه) از من عهدی گرفت و آن عهد هم این‌گونه بود كه فرمود: «اِسمَع إِنَّ عَلِیّاً رَایَةُ الْهُدَى وَ إِمَامُ أَوْلِیَائِی»بشنو، به حقیقت كه علی پرچم هدایت و امام و پیشوای اولیاء من است - اولیاء یعنی آن‌هایی كه دوست خدایند4 -

این مطلب از دیدگاه عرفای عظیم­الشّأن دارای بار معنوی بسیار زیادی است که باری­تعالی، حضرت ذوالجلال والاكرام بیان می‌فرمایند: مولی­الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) امام اولیاء من؛ یعنی پیشوای دوستان من است.

 

عبادت گریزناپذیر

بشر خواسته یا ناخواسته در عبودیّت است و همیشه حالت بندگی را دارد، «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون»5 - جنّ و انس را جز برای عبادت خلق نكردیم - تمام اجنّه و انسان‌ها در عبادت هستند، منتها یا پروردگار عالم یا نفس امّاره خود و یا شیاطین جنّ و انس6 را عبادت می‌کنند. 

در قرآن كریم و مجید الهی، شیطان به عنوان امام اهل فسق و فجور و اهل دنیا بیان شده است7.

لذا هیچ کس در عالم نیست که در حال عبادت نباشد، حتّی آن‌هایی كه ادّعا می­كنند که ما هیچ چیز را نمی‌پرستیم - مثل كمونیست‌ها - دروغ می‌گویند.

در اواخر عمر آیت‌الله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که اوایل ظهور كمونیست بود، به ایشان عرضه داشتند كه یك عدّه آمده­اند و می‌گویند: ما هیچ چیزی را پرستش نمی‌کنیم. ایشان یك لبخندی زده و فرموده بودند: باید به آن­ها گفت: شما دروغ می‌گویید، شما از زیر چتر عبادت پروردگار عالم خارج شدید، امّا باز هم عبد هستید، منتها یا عبد نفس هستید یا عبد شیطان.

لذا قرآن می‌فرماید: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»8 طبیعی است که هر كس، خدا، اولیاء و دوستان خدا، ولیّ و سرپرست او شدند، زیر چتر عبادت پروردگار عالم است امّا «وَ الَّذینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» یک عدّه دیگر هستند که اولیائشان طاغوت است.

طاغوت یعنی طغیان كننده؛ یعنی كسی كه بخواهد از زیر چتر عبادت پروردگار عالم بیرون بیاید و طغیان كند، امّا در حقیقت نمی­داند كه از این عبادت به عبادت دیگری روی می‌آورد که یا عبادت نفس امّاره است یا عبادت شیاطین دیگر.

پس این كد اصلی را همیشه در ذهن داشته باشید: هیچ‌كس، چه از جنّ و چه از انس، در عالم نیست كه عبادت نكند، امّا یا خدا را عبادت می‌کند یا نفس خود را و یا شیطان را. پس به هر حال در عبادت است.


نور مطیعان

در ادامه روایت، پروردگار عالم می‌فرمایند: «وَ نُورُ مَنْ أَطَاعَنِی» مولی­الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) نور است، منتها نور كسی كه من را عبادت كند - همان­طور که در قرآن نیز آمده: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»-

بدانید هر كه طغیان كرد، كور دل می‌شود؛ یعنی چشم قلب او كور می‌شود. چرا بسیاری از افراد، مولی­الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) را درك نكردند؟ چون پروردگار عالم می­فرمایند: «وَ نُورُ مَنْ أَطَاعَنِی» و نور است برای آن كسی كه من را اطاعت كند. پس معلوم می‌شود برای بعضی‌ نور نیست، بلكه برعكس، آن كسی كه كور دل شد حتّی این نور را هم ظلمت می­بیند - این مطلب در روایتی که از اهل جماعت هم نقل شده و در حلیه الاولیاء موجود است، وجود دارد -

لذا این­طور نیست كه بگوییم همه، امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) را نور دیدند. اگر همه، امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) را نور می­دیدند و متّفق­القول می­شدند، دیگر اصلاً اختلافی پیش نمی­آمد. پس برای آن‌هایی كه خدا را اطاعت نمی­كنند، برعكس هم می‌شود؛ یعنی شاید نور الهی را ظلمت ببینند چون دیگر كور می­شوند و یا به تعبیر دیگر از نور گریزان می‌شوند، مانند خفّاش که از نور گریزان است.

 

کلمه الله

«وَ هُوَ الْكَلِمَةُ الَّتِی أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِینَ» - کلمه متّقین در این­جا مهم است - مولی­الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) كلمه­ای است - آن هم كلمه الهیّه­ای که در قرآن هم بیان می­فرمایند: «كَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا»9 - که من او را ملازم اهل تقوا قرار دادم؛ چون تنها متّقین هستند كه درك می‌کنند. این كلمه چه كلمه­ای است؟10

پروردگار عالم می‌فرمایند: «وَ هُوَ الْكَلِمَةُ الَّتِی أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِینَ» اصلاً كلمة من اوست؛ یعنی مولی­الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) این خصوصیّت را دارند. پس امام دارای این خصوصیّت است؛ چون مظهر امامت، مولی­الموالی(علیه الصّلوة و السّلام)هستند11.

پس وقتی مولی­الموالی(علیه الصّلوة و السّلام)که مظهر امامت است، کلمه است، همة امام كلمه می­شود، در حالی که این کلمه، امام هم هست؛ چون فرمود: «وَ إِمَامُ أَوْلِیَائِی».

 

حب و بغض

در ادامه بیان می­فرمایند: «مَنْ أَحَبَّهُ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِی» هر كس محبّت او (یعنی محبّت امام؛ چون فرمود: «إِمَامُ أَوْلِیَائِی») را داشته باشد، محبّت من را دارد.

این كه بیان شد اگر ما بخواهیم خداشناس شویم، تنها راه آن، امام است، از همین نکات گرفته می­شود. پس كسی به خودی خود خداشناس نمی‌شود مگر از طریق امام. گرچه اصل اوّلیه، خود حضرت حق است امّا شناخت اصل اوّلیه با استفاده از آن اصول ثانویّه (معاد، نبوّت، امامت و عدل)، فقط یک راه دارد و آن راه، امام است.

اصلاً حبّ به پروردگار عالم در دل كسی نیست و دروغ می‌گوید كسی که بگوید من خدا را دوست دارم إلّا به این ‌که حبّ مولی­الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) را در دل داشته باشد. این مطلب دقیقاً مطابق فرمایش پروردگار عالم است - چون این حدیث، یک حدیث قدسی­ است - که می­فرمایند: «مَنْ أَحَبَّهُ أَحَبَّنِی»هر كس به او محبّت كرد و او را دوست داشت، من را دوست داشته­ است. «وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِی»و طبیعی است مبغض او هم مبغض من است.

اولیاء الهی نكته­ای را می‌گویند که من این هدیه آن­ها را به شما می­دهم، می­گویند: كسی نمی­تواند بگوید که من مستقیم با خدا دشمنی دارم. اگر كسی این را بگوید، دروغ گفته است. در اصل خودش نمی­داند امّا اگر ضمیر او شكافته شود، مشخّص می­شود که بغض به مولی­الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) دارد.

اصلاً در مرحله نخست بغض به پروردگار عالم، در دل کسی به وجود نمی‌آید إلّا به این ‌که بغض مولی­الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) یعنی بغض نور خدا در دل او وجود داشته باشد. عرض کردیم که خداوند فرموده: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»12 خدا نور آسمان‌ها و زمین را قرار داد، نفرمود: «اللَّهُ هُوَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» - که در این مطلب هم نكته است -

به هر حال هر کس با نور خدا مخالفت كند، بغض پروردگار عالم را خواهد داشت.

 

 

 

بستر بندگی

در ادامه بیان می‌فرمایند: «فَبَشِّرْهُ بِذَلِكَ» این حرف­هایی را كه بیان کردم، به او بشارت بده. «فَجَاءَ عَلِیٌّ فَبَشَّرَهُ بِذَلِكَ» مولی­الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) آمدند و حضرت به او بشارت دادند.

بعد مولی­الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) عرضه داشتند: «فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ» یا رسول الله! من بنده خدا هستم.

این بندگی خداست كه هر چیزی در مصداق آن به وجود می­آید و حتّی نور الهی امامت هم در بندگی خدا به وجود می‌آید. بیان شد که حتّی اگر از خود پیامبر عظیم­الشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم سؤال كنید که شرافت شما چیست؟ نمی‌فرمایند: شرافت من به این است كه رسول شدم یا این‌ كه خاتم‌‌الانبیاء هستم، گرچه آن‌ها هم شرافت هست امّا شرافت اصلی، این­ها نیست. می­فرمایند: شرافت من به این است كه عبد هستم، «عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ».

پس تمام این‌ها در بستر بندگی است، مولی­الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم می‌فرمایند: «أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ فِی قَبْضَتِهِ» من بنده خدا و در ید قدرت خدا هستم؛ چون بنده خدا همیشه در قبضه پروردگار عالم است.

 

گناه، عذابِ گناه

حضرت در این­جا یك دستورالعمل به همه می­دهند و آن این است که خود گناه ما، عامل عذاب است.

ایشان می­فرمایند: «فَإِنْ یُعَذِّبْنِی فَبِذَنْبِی» اگر تو مرا عذاب كنی، معلوم است من خودم گناه كردم.

بدانید خود گناه، عذاب است. هر كه مبتلا به گناه شد؛ یعنی دچار عذاب شده است و دیگر نیاز ندارد که بعد از گناه، عذاب بیاید؛ چون همین بس که خود گناه، انسان را از مقام عبودیّت و از آن مقام أعلی و احسن («لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویم»13 پایین می‌كشد. لذا خود همین بزگترین عذاب است - در این نکته تأمّل فرمایید -

پس درد بزرگ همین است که هر كس مبتلا به گناه شد، یعنی در عذاب است و باید بگوید: عجب اشتباهی كردم، دستی دستی خودم را در عذاب انداختم!

 

احب ولایت

«وَ إِنْ یُتِمَّ الَّذِی بَشَّرَنِی بِهِ فَاللَّهُ أَوْلَى بِی» و اگر پروردگار عالم این­چنین به من عنایت كرد و به من بشارت داد، او أولی به من است. یعنی من هیچ موقع مغرور نمی‌شوم.

انبیاء، معصومین(علیهم صلوات المصلّین) و اولیاء الهی كه به مقام تالی­تلو معصوم می­رسند، هیچ موقع خود را از مکر شیطان در امان نمی­بینند و دائم، به خصوص در دل شب در فغان هستند كه نكند یك لحظه شیطان نزدیك آن­ها شود.

آن­ها ولو یك لحظه خود را چیزی نمی­دانند و تنها حضرت حقّ را صاحب ولایت می­دانند؛ یعنی اولیاء الله كه خود، ولیّ شدند، صاحب ولایت را خدا می‌دانند. لذا ید آن‌ها ید خدا و عین آن‌ها عین خدا می‌شود.

مرد الهی و عارف بزرگوار، آیت‌الله حق‌شناس (اعلی اللّه مقامه الشّریف) که خدا ایشان را رحمت كند، می‌فرمودند: موقعی اشك آیت‌الله ‌العظمی شاه­آبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) روی دستم افتاد، من آن را به عنوان تبرّك بر پیشانی، صورت و چشمانم مالیدم. از آن لحظه به بعد، هم ذهن قوی پیدا كردم، هم چشمم سوی خوبی پیدا كرد و هم حافظه­ام را هیچ­وقت از دست ندادم و همیشه مطالب را در ذهن داشتم.

معلوم است، اگر انسان ولیّ خدا شود، دیگر عین او عین­الله می‌شود؛ چون خودش را هیچ می­داند. در این­جا هم همین‌طور است، می‌فرمایند: «فَاللَّهُ أَوْلَى بِی».


امام و مأموم مبتلا

پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) دعا كردند و فرمودند: «قَالَ قُلْتُ اللَّهُمَّ أَجْلِ [أَجِلَ‏] قَلْبَهُ وَ اجْعَلْ رَبِیعَهُ الْإِیمَانَ» خدایا! قلب او را روشن كن و او را بهار ایمان قرار بده و پروردگار عالم خطاب كرد: «فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى قَدْ فَعَلْتُ بِهِ ذَلِكَ».

پروردگار عالم نفرمودند: من این دعای تو را مستجاب كردم؛ چون «اِستَجَبتُه»نیست، بلکه فرمودند: «فَعَلْتُ» یعنی دعایت مستجاب شده و قرار داده شده است.

بعد خطاب فرمودند: من بلای بیشتری را برای او قرار می­دهم «ثُمَّ إِنَّهُ رَفَعَ إِلَیَّ أَنَّهُ سَیَخُصُّهُ مِنَ الْبَلَاءِ بِشَیْ‏ءٍ لَمْ یَخُصَّ بِهِ أَحَداً مِنْ أَصْحَابِی». در مورد حضرت ابراهیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) هم داشتیم که فرمودند: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» او را به امتحانات قوی مبتلا کردم. پس امام معصوم هم امتحان می­شود و امتحان او امتحانی قوی هم هست.

 حضرت عرضه داشتند: «فَقُلْتُ یَا رَبِّ أَخِی وَ صَاحِبِی» او برادر و جانشین من است؛ به تعبیر عامیانه، یعنی نمی‌شود این كار را نكنی؟

پروردگار عالم فرمودند: «إِنَّ هَذَا شَیْ‏ءٌ قَدْ سَبَقَ إِنَّهُ مُبْتَلًى وَ مُبْتَلًى بِهِ»این بلاها و قضاهایی است كه حتمی است («قَدْ سَبَقَ»یعنی از قبل بیان شده است). «إِنَّهُ مُبْتَلًى» او باید با این ابتلائات شدید مواجه شود، «وَ مُبْتَلًى بِهِ» و مردم هم به­واسطه‌ چنین امامی در ابتلا و امتحان هستند.

لذا هر امامی که انتخاب شود دچار ابتلا خواهد شد و هم امام و هم مأموم، هر دو مبتلا هستند.

 



1. سجده/ 24

 
2. بقره/ 124

3.  بحارالأنوار ، ج: 36 ، ص: 56 ، باب 34

4. البته اولیاء معانی دیگری هم دارد، امّا چون به این بحث خیلی ارتباط ندارد بیان نمی­کنم. گرچه همه مباحث الهی به هم ربط دارند؛ یعنی اخلاق به عرفان، عرفان به عقاید، عقاید به اخلاق، اصول به فقه و ... مرتبط است. این‌ها مثل حلقه­های زنجیرند که به هم ارتباط دارند و مجموعه همه این‌ها دین می‌شود. دین، فقط اخلاق نیست. گرچه در همین اخلاق، عبادت است. دین، فقط عبادت نیست. گرچه در همین عبادت یا اخلاق، سیاست است و ... . حتّی حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) را در زیارت جامعه کبیره به عنوان «وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ» بیان می­کنیم؛ یعنی آن‌ها سیاست‌گزاران امّت هستند.

پس دین مجموعه قوانینی می‌شود که همه آن­ها با هم ارتباط دارند. ما سیاست بدون اخلاق، سیاست بدون اعتقادات، سیاست بدون عبادت نداریم، تمام آن­ها به هم مرتبط هستند و هیچ‌كدام جدای از هم نیستند.

5.  ذاریات/56

6.  هما­ن­طور که می­دانید شیاطینی از جنس انسان هم داریم. شیاطین، «مِنَ الجِنَّةِ وَ النّاس»هستند.

7.  اشاره به آیه 27 سوره اعراف، «إِنّا جَعَلنَا الشَّیاطینَ أَولِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤمِنونَ». «أولیاء»،جمع «ولیّ»است که در این آیه به معنای امام و سرپرست می­باشد.

8. بقره/ 257

9. توبه/40

10.  در خود این كلمه، بحث­های زیادی است. اصلاً همه چیز از كلمه شروع می‌شود. وقتی كلمه را تعریف می‌کنند، می‌گویند: كلمه اسم است و فعل است و حرف؛ یعنی همه چیز کلمه می‌شود و حتّی خود حرف هم كلمه است.

شاید رموز قرآن، به عنوان رموز حرفیّه هم برای همین باشد. این که پروردگار عالم «الم»بیان کردند و مثلاً الف را هم بدون حركت بیان کردند، برای این است که خود این الف هم یک كلمه است. بعضی مثل ابن فارس بیان می‌کنند كه کلمه از حرف شروع شده و بعد به اسم ختم می‌شود که ما در این بحث وارد نمی­شویم، امّا به هر حال همه چیز از كلمه است.

11. لذا بعضی از الفاظ ازجمله مولی­الموالی و امیرالمؤمنین مختصّ به خود حضرت علی­بن­ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) است.

گرچه مظهر خاتم الاوصیاء بودن، وجود مولایمان امام زمان(روحی له الفدا) است و هر آنچه كه در ائمّه و انبیاء وجود دارد، در ایشان است. حضرت سلطان­العارفین، سلطان­آبادی بزرگ(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد عظیم­الشّأن می‌فرمودند: ایشان خاتمِ حُجَج است و وقتی حجج (به صورت جمع) بیان می­شود؛ یعنی «مِنَ الأنبِیاء وَ الأوصِیاء».

 

 

12.   نور/ 35

13.   تین/ 4



ارسال نظر برای این مطلب


کد امنیتی رفرش