به امید ظهو مولا و سرورمان حضرت حجت ابن الحسن ( عجل الله فرجه الشریف )

آخرین ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
شهید محمود رضا بیضائی 0 204 bonakdar

جلسات مهدویت آیت الله قرهی(حفظه الله)- جلسه چهاردهم

جلسات مهدویت آیت الله قرهی(حفظه الله)- جلسه چهاردهم

کسی که معصوم نیست؛ یعنی در خطا است و دو عامل برای به خطا افتادن او وجود دارد: 1- عامل درونی یعنی نفس امّاره، 2- عامل بیرونی یعنی شیطان.

 

                                                             بسمه تعالی                                                                                             

عامل اصلی انحراف

آیاتی از قرآن کریم و مجید الهی، دلالتی بسیار واضح بر عصمت انبیاء و مخصوصاً معصومین(علیهم صلوات المصلّین) دارند.

کسی که معصوم نیست؛ یعنی در خطا است و دو عامل برای به خطا افتادن او وجود دارد: 1- عامل درونی یعنی نفس امّاره، 2- عامل بیرونی یعنی شیطان.

از فحوای کلام پروردگار عالم معلوم می­شود که عامل بیرونی انسان را وسوسه می­کند. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ، مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ» کار خنّاس چیست؟ «الَّذی یُوَسْوِسُ فی‏ صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ». [1][2]

درست است که نفس امّاره باعث می­شود بشر به گناه بیافتد «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی» امّا تا عامل بیرونی نباشد، این نفس امّاره خودبه­خود حرکت نمی­کند. عامل بیرونی است که این نفس امّاره را به حرکت می­اندازد - نکته بسیار خوبی است که دید ما را باز کرده، نوع نگرش ما را تغییر می­دهد و باعث می­شود طور دیگری به گناه­شناسی نگاه کنیم -[3][4]

از اوّل خلقت هم همین­طور بوده است. در خود جنّات النّعیم، آن موقعی که أبانا آدم و أمّنا حوّا بودند، وسوسه­گر بیرونی، أمّنا حوا را وسوسه کرد و او هم أبانا آدم را وسوسه کرد. [5]

شیطان به أبانا آدم گفت: این درخت جاودانی است امّا او به حرفش توجّهی نکرد. شیطان هر چه به او گفت: من می­خواهم شما همیشه در بهشت باشید، یک بار که طوری نمی­شود، یک بار از این بخور؛ فایده­ای نداشت. لذا پیش مادرمان حوّا آمد و گفت: یک بار خوردن از آن درخت که مسئله­ای نیست. حوّا هم این را به آدم گفت، آدم گفت: نه، حوّا قهر کرد - قهر کردن خانم­ها از بهشت شروع شد - خدا هم یک هوو، یک حورالعین برای او آورد. حوّا دید آدم دارد به آن حورالعین نگاه می­کند - زن­ها نمی­توانند هوو را بپذیرند، این قاعده خلقت است - پیش آدم رفت، آدم هم دید او اشک می­ریزد و بالأخره فریب او را خورد.

لذا عامل بیرونی باعث وسوسه شد.

 

مهلت ابلیس

قرآن کریم و مجید الهی می­فرماید: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» وقتی پروردگار عالم انسان را خلق کرد، به فرشتگان فرمود: من بشری از گِل، آن هم گل کهنه آفریدم - که در روایات داریم این گل کهنه یعنی چه - «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ»و هنگامی که کار را به پایان رساندم، از روح خودم در او دمیدم، پس همه بر او سجده کنید. [6][7]

«فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ أَنْ یَكُونَ مَعَ السَّاجِدینَ»همه سجده کردند مگر ابلیس که امتناع کرد. [8]

پروردگار عالم سؤال کرد: ای ابلیس! چرا سجده نکردی؟ «قالَ یا إِبْلیسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدینَ». [9][10]

شیطان گفت: «قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»من هرگز به بشری که از گل و لای کهنه خلق کردی، سجده نمی­کنم. [11]

پروردگار عالم فرمود: «قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ ». [12]

شیطان گفت: خدایا! تا روز قیامت به من فرصت بده «قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنی‏ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» امّا خدا نگفت تا روز قیامت فرصت می­دهم. جالب است، یکی از عرفای عظیم­الشّأن به نقل از آیت­الله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ می­فرمودند: ما یادمان می­رود برای شیطان هم از خدا طلب مرگ کنیم، چون خدا می­فرماید: «قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرینَ إِلى‏ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» نمی­فرماید: «إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ». [13][14]

شیطان «إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» مهلت خواست، امّا خدا فرمود: «إِلى‏ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ». منطقی این است که مدّتی را به خاطر کارها و خوبی­هایی که شخص قبلاً انجام داده، به او فرصت دهند.

«قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی‏ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ». وقتی شیطان فهمید خدا مهلت می­دهد، خیالش راحت شد؛ چون می­داند - به تعبیر عامیانه  - وقتی خدا قول داد، سر قول خودش می­ماند. قول را که گرفت، گفت: خدیا! هرچه زینت­ در زمین است، در نظر فرزندان آدم جلوه می­دهم «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ»، قشنگی­های دنیا را جلوه می­دهم تا آن­ها خوششان بیاید. [15][16]

«لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ»؛ زینت بخشیدن یعنی اوّل دانه می­پاشم و جلوه می­دهم، آن­گاه به اغوا می­کشم«وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ». [17]

- اصل بحث این­جاست - شیطان بعد از آن که قسم خورد که همه را به اغوا بکشد، در ادامه می­گوید: «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ» به جز بندگان پاک و خالص تو؛ مخلَصین، نه مخلِصین. چون مخلِصین هم در خطر عظیم هستند.

 

خطر عظیم

حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه)  می­فرمایند: «اَلناسُ کُلُّهُم هالِکونَ اِلّا العابِدونَ» همه مردم در هلاکتند مگر کسانی که بندگان خدا هستند. «وَالعابِدونَ کُلُّهُم هالِکونَ اِلّا العالِمونَ» و بندگان خدا هم در هلاکتند مگر این ­که اهل علم باشند - عبد کجاست که حالا اهل علم هم باشد - باز همین اهل علم هم در هلاکتند، «وَالعالِمونَ کُلُّهُم هالِکونَ اِلّا العامِلون» مگر آن­هایی که اهل عمل هستند. «وَالعالِمونَ کُلُّهُم هالِکونَ» کسانی که عمل هم می­کنند، باز در هلاکت هستند «اِلّا المُخلِصون وَ المُخلِصونَ فِی خَطَرٍ عَظیم» مگر مخلِصین که آن­ها هم در خطر عظیمی هستند. تازه کسانی که خود را برای خدا خالص کردند، در خطرند، آن هم در خطر بزرگ!

برخی سؤال می­کنند: چطور می­شود فلان عالم که ما احساس می­کردیم یک مقدار شمّ معرفتی و عرفانی هم دارد، یک موقع­هایی راه را کج می­رود و از صراط رهبری دور می­شود؟ برای این ­که «وَ المُخلِصونَ فِی خَطَرٍ عَظیم» آن­ها هم در خطر عظیم هستند.

 مخلَص با مخلِص فرق می­کند. مثل مقلِّد و مقلَّد، مقلِّد کسی است که تقلید می­کند و مقلَّد کسی است که از او تقلید می­شود. مخلَص کسی است که دیگران را هم خالص می­کند و شیطان نمی­تواند او را اغوا کند؛ یعنی عصمت دارد و این صراحت قرآن است.

خود شیطان هم اقرار کرده است، چون می­داند و یک چیزهایی فهمیده، می­گوید: خدایا! من همه را به اغوا می­کشم إلّا کسانی که مخلَص هستند.

زمانی یکی از عرفا (اعلی اللّه مقامه الشّریف) به من می­فرمود: آقا جان! اگر تالی­تلو معصوم شدی، آن موقع نفس راحت بکش و إلّا تا به آن مقام نرسیدی هیچ موقع چشم بر هم نگذار و نفس نکش، نگو: من که مؤمنم، من که دیگر عمل می­کنم، من که علم دارم، من که ...، اتّفاقاً هر چه جلوتر می­روی «فِی خَطَرٍ عَظیم» بیشتر در خطر هستی که شاید آدم­های عادی در این خطر عظیم نباشند.

چه موقع در امانیم؟ موقعی که دیگر تالی­تلو معصوم شویم که آن هم مگر امثال ما خوابش را ببینیم. مگر تالی­تلو معصوم شدن شوخی است؟! ما مؤمن هم نیستیم، الکی با هم تعارف می­کنیم، می­گوییم: آقا شما که بحمدلله جزء مؤمنین هستید یا شما که جزء مؤمنات هستید. این­ها تعارف است، حقیقت چیست؟ ما عبد هستیم که عالم باشیم که عامل باشیم که مخلِص باشیم.

مخلِص یعنی فقط برای خدا؛ برای خدا حرف بزن، برای خدا بنشین، برای خدا بلند شو، برای خدا داد بزن، برای خدا بخند، برای خدا نوازش کن، برای خدا غضب کن، فقط برای خدا! راه می­روی خدا را ببینی، بنشینی خدا را ببینی. مولی­الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: کور است آن چشمی که تو را نبیند.

مخلِص در خواب هم خدا را می­بیند! ما این را نمی­فهمیم، آن­هایی که به آن­جا رسیدند، می­فهمند، ما می­گوییم: یعنی چه؟! چه حرف بدی زد! شب، خدا را خواب ببینیم؟! مگر خدا جسم است که او را خواب ببینیم؟!

مثل این­که دویست، سیصد سال پیش، اگر به کسی می­گفتند: اگر این طرف دنیا یک دکمه بزنی، دیگری در آن طرف دنیا متوجّه می­شود؛ می­گفت: او دیوانه است، چه می­گوید؟! اصلاً نمی­فهمید رایانه یعنی چه، این را ­که بنشینند و با همدیگر چت کنند و همدیگر را ببینند، نمی­فهمید.

حالا اگر به ما هم بگویند: وقتی می­خوابی، باید خواب خدا را ببینی، می­گوییم: مگر می­شود؟! این کفرگویی­ها را ادامه نده، دهانت را ببند. البته تا یک جایی هم حقّ داریم چون نرسیدیم و نمی­فهمیم.

تازه این مخلِص است، آن­وقت بخواهیم مخلَص و تالی­تلو معصوم بشویم؟! مگر می­شود کسی شیخنا­الأعظم(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه)  شود؟ مگر می­شود کسی حضرت آیت­الله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن سلمان ثانی و مفید ثانی شود؟ مگر در خواب ببینیم که در خواب هم نمی­بینیم.

 

صراط مستقیم، صراط مخلَصین

بعد حضرت حقّ می­فرماید:

«قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ»، همین مخلَصین که در مقام والا هستند و دیگران را هم می­توانند به مقام اخلاص برسانند، در صراطی هستند که برای من است و مستقیم است. این پاکی سیرت و اخلاص، راه مستقیم به درگاه رضایت من است و به سوی من برمی­گردد. [18]

طبق این آیه­ای که بیان شد، آیه «اِهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقِیْمَ» هم یعنی خدایا! ما را به راه مخلَصین هدایت کن؛ چون خود شیطان در آیه قبل می­گوید: «وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ» من همه را به اغوا می­کشانم مگر مخلَصین را.

 لذا «اِهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقِیْمَ» یعنی «اِهْدِنَا الصِّراطَ المُخلَصین»؛ یعنی «اِهْدِنَا الصِّراطَ مَولانَا اَمیرَالمُؤمِنین(علیه الصّلوة و السّلام)»؛ یعنی «اِهْدِنَا الصِّراطَ المَعصُومین(علیهم صلوات المصلّین)»؛ یعنی اگر می‌خواهید به صراط مستقیم برسید، ببینید امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) و انبیاء چه کردند؛ «هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ» چون صراط مخلَصین این است و این آیه قرآن است.

روایات و مطالب زیادی راجع به این موضوع خصوصاً از خود اهل جماعت وجود دارد.

بعضی از اهل جماعت (وهابیّون) ایراد گرفته­اند که چرا ما می‌گوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» یعنی « اِهْدِنَا الصِّراطَ مَولانَا اَمیرَالمُؤمِنین(علیه الصّلوة و السّلام)» و می‌گویند: شما در نماز هم مشرکید! نمازتان هم نماز نیست! باید بگوییم: احمق­ها! این صراحت خود قرآن است که اتّفاقاً خود آن­ها هم در این زمینه روایت دارند.

 

محدودیّت سلطه شیطان

عزیزان! اگر خواستید در صراط مستقیم باشید، دنبال کسانی بروید که واقعاً اهل معنا و وصل الهی هستند، آن‌هایی که مطالب را قبل از این که اتّفاق بیافتد، می‌گویند.

پروردگار عالم می‌فرماید: «هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطان» تو بر بندگان خالصم تسلّط نداری، چون آن‌ها دیگر بندگان من هستند.[19]

لفظ «عِبادی» درسوره فجر هم آمده است، می­فرماید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلی‏ فی‏ عِبادی وَ ادْخُلی‏ جَنَّتی». بدانید این‌ مطالبی که بعضی‌ در تفاسیر می‌گویند، اشتباه است و نفس مطمئنّه، تالی­تلو معصوم است. [20]

لفظ «جَنَّتی» فقط یک بار در قرآن آمده است. معلوم است که «جَنَّتی» برای تالی­تلو معصوم است. خدا آن جنّات و رضوان را به دیگران و کسانی که بالأخره براساس آن چیزهایی که فهمیده و درک کرده­اند و عالم هم بوده­اند، می­دهد امّا تالی­تلو بودن چیز دیگر است. امکان دارد کسی عالم بشود، عامل هم باشد، مخلِص هم باشد، امّا علم لدنّی، اتّصال دائم و ...، چیز دیگری است.

خدا می‌فرماید: تو اصلاً بر این‌ها سلطه نداری، این‌ها عباد من هستند «لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطان»، سلطه تو بر مردم نادان و گمراه و کسانی است که پیرو تو شدند «إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوینَ».

البته با قرآن اثبات خواهم کرد که بستر این بندگی هم باید بستر عصمتیّه باشد. حتّی والده مکرّمه مولی­الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم عصمت داشتند؛ یعنی باید زمینه عصمت وجود داشته باشد.

 

تسلّط شیطان و بدبختی

پس این آیات شریفه، بیانگر عصمت است و مخلَصین کسانی هستند که در مقام عصمت هستند؛ چون خود شیطان اقرار می‌کند که من نمی‌توانم آن­ها را به اغوا بکشم و هر چه هم بخواهم از بیرون وسوسه کنم، اصلاً نمی‌شود.

البته بعضی مواقع‌ چون شیطان احمق است، می‌آید وسوسه کند، امّا شرمسار می‌شود! آیت­الله العظمی ‌مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند: شخصی - که به گمانم آن شخص خودشان بودند - از حضرت شیخنا­الأعظم، مفید عزیز(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه) سؤال کرده بود که آیا شیطان سمت شما هم آمده بود؟ فرموده بودند: بارها. پرسیده بود: چه شد؟ فرموده بودند: چون حیات عادی ما به صورت ظاهر تمام شده است و الآن در محضر مولا هستیم، به تو می‌گویم و إلّا اگر در حیات عادی آن زمان بود، نمی‌شد بیان کنم امّا همین قدر بگویم: هر بار که آمد، دماغ سوخته برگشت و خیلی هم ناراحت شد.

شیطان نمی‌تواند بر این­ها تسلّط پیدا کند «لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطان» ولی با این حال می‌آید که اگر یک لحظه تسلّط پیدا کند، تمام است.

شما ببینید همین افرادی که نیکان ما بودند، آن طرفی رفتند. شما فکر می‌کنید واقعاً زبیر، سیف­الاسلام، بد بود؟! امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) برای او گریه کردند؛ چون یک لحظه که شیطان مسلّط شد، او را برد و تمام شد. آیا طلحه­الخیر بد بود؟! امّا یک لحظه بود، رفت و تمام شد. شیطان در کمین است، یک لحظه مسلّط شود، می‌برد. [21]

لذا انسان باید واقعاً احساس کند که هیچ است و دائم به یاد مرگ باشد.

 

مهره خدا

اولیاء­ الهی و حتّی حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) خودشان را مهره خدا می‌دانند و هیچ موقع خود را کاره­ای نمی‌بینند. ما هم باید از آن‌ها یاد بگیریم.

شاید یکی بپرسد: پس چرا امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «أَنَا المیزان»؟ چون ایشان مهره خدا بودند، خدا فرمود: بگو «أنا المیزان»، حضرت هم فرمودند: «أنا المیزان». خدا فرمود: برو جلو، عمروبن­عبدود را بزن، حضرت هم رفتند. یک­جا فرمود: سکوت کن، حضرت هم سکوت کردند. مهره یعنی هر چه به او بگویند، بگوید: چشم و هرطوری که خواستند او را بچرخانند.

یکی از خصایص اولیاء الهی و حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) این است که خود را فقیر و مهره خدا می‌دانند، «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه‏» که این خصوصیّت را تالی­تلو معصوم هم دارد. [22]

امّا آن که یک لحظه احساس کرد کسی شده، قطعاً شیطان بر او سلطه پیدا کرده و او را به سمت خود می­برد. مثلاً اگر کسی بگوید: من در این انقلاب نقش داشتم یا بگوید: من جبهه بودم، مجروح شدم، جانباز هفتاد درصد هستم و ...، شیطان او را با خود برده و تمام است. باید بگوید: من مهره بودم، خدا خواست من را این طرفی ببرد، خواست آن طرفی ببرد و واقعاً هم همین است.

خدا می‌گوید: تو هیچی. تو مهره من هستی. انسان هم باید بگوید: چشم. مثلاً یک موقع جبهه نظامی، جبهه من است، یک موقع جبهه، جبهه فرهنگی است. [23]

 

امامت در خردسالی

با آیه­ای که بیان شد، عصمت را از طریق صراط مستقیم و این ­که شیطان نمی­تواند مخلَصین را گمراه کند، اثبات کردیم.

لفظ «الْمُخْلَصینَ» در قرآن کریم و مجید الهی، هشت مرتبه آمده است. یکی از آن­ها در سوره ص آیه 83 است که دو مرتبه پروردگار عالم همین موضوع را بیان می‌فرماید.

در این­جا می­فرماید: «إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طین»، انسان را از گِل خلق کردیم - در سوره حجر فرمود: از گِل مانده شده خلق کردیم - «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلیسَ اسْتَكْبَرَ» ملائکه سجده کردند مگر ابلیس که استکبار ورزید. [24][25]

ابلیس گفت: من باید به این تازه به دوران رسیده، سجده کنم؟! بعضی‌ این­طوری هستند، می­­گویند: او جوان و بچّه سال است، ما باید به او احترام بگذاریم؟! چه می‌گویی؟ خدا بخواهد تمام است.

حضرت جوادالائمّه (صلوات اللّه و سلامه علیه) مخصوصاً در کودکی امام شدند که اگر امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) در پنج سالگی امام شوند، مردم تعجّب نکنند.

قرآن راجع به حضرت عیسی­بن­مریم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) می‌گوید: ایشان درون گهواره شروع به صحبت کردند. حضرت مریم(سلام اللّه علیها) به گهواره اشاره کرد «فَأَشارَتْ إِلَیْهِ»، سؤال کردند: «كَیْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا»؟ مریم! چه می‌گویی؟! مگر می‌شود کسی که درون گهواره است حرف بزند؟! یک دفعه حضرت عیسی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) به صدا در­آمد: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنی‏ نَبِیًّا». [26][27]

خدا این مطلب را در قرآن بیان می­کند که کسی نگوید: مگر می‌شود امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) در پنج سالگی امام گردد؟ پس وهابیّون با عقایدشان به قرآن توهین می­کنند.

حضرت عیسی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) در این آیه سه جمله فرمودند، «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ»، «آتانِیَ الْكِتابَ»، «وَ جَعَلَنی‏ نَبِیًّا» من بنده خدا هستم، خدا به من کتاب داده و مرا نبی قرار داده است.

اوّل می‌گوید: من بنده خدا هستم، عبدالله یعنی من هیچ کاره­ام، مهره­ام. شما می‌گویید: «قالُوا كَیْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا»؟ ای مریم! او چطور در گهواره حرف می‌زند، ما را به مسخره گرفته­ای؟! امّا او می­گوید: «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنی‏ نَبِیًّا» خدا به من کتاب داد، او مرا نبی قرار داد و جعل کرد، من جعل او هستم، خودم هیچ کاره­ام، همه چیز از اوست «وَ جَعَلَنی‏ مُبارَكاً أینَ ما کنتُ». [28]

عامل بدبختی شیطان

ما باید دقّت کنیم و استکبار نورزیم. تکبّر، شیطان را بدبخت کرد. «فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلیسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرینَ» تمام ملائکه سجده کردند، مگر ابلیس که استکبار ورزید و او از کافران بود.

هنوز که چیزی پیش نیامده که «مِنَ الْكافِرینَ» باشد. معلوم می‌شود منظور از کافرین، کفران نعمت است؛ یعنی نعمت خدا را نپذیرفت. اگر کسی نعمت هدایت را نپذیرد، کافر است.

«قالَ یا إِبْلیسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالین» باز خدا می­فرماید: ای ابلیس! چه شد؟ چرا به چیزی که من به دو دست خودم آفریدم، سجده نکردی؟ آیا تکبّر و نخوت می‌ورزی؟ یا احساس کردی مرتبه تو خیلی بالاست؟! [29]

بعضی این­گونه هستند، می­گویند: حالا ما بیاییم بنشینیم و این حرف­ها را گوش دهیم؟! ما که دیگر خودمان دکتر شدیم، ما خودمان آیت­الله هستیم، ما خودمان فلانیم و... . کسی که تکبّر می­ورزد و می­گوید: من ...،  معلوم است که انسان نیست، عبدالله نیست. عیسی­بن­مریم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام)، عبدالله بود. [30]

 

جبهه حقّ

«قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ» شیطان اقرار کرد: من از او بهترم، من از آتش هستم، آتش نور و گرما دارد امّا او را از خاک سرد خلق کردی. [31]

«قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْكَ لَعْنَتی‏ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنی‏ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرینَ إِلى‏ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ». [32]

در این­جا خدا طور دیگری بیان کرده است، در ادامه می­فرماید: «فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعینَ» مخلَصین حقّ هستند.[33]

پس هر کس بخواهد در جبهه حقّ باشد، باید در جبهه مخلَصین باشد که مخلَصین یعنی همان کسانی که عصمت دارند و خود شیطان هم اقرار می­کند که من نمی‌توانم مخلَصین را به اغوا بکشانم.

بدانید! حقّ همیشه با مخلَصین است، دیگران حقّ نیستند، اگر هم باشند رنگی از حقّ دارند. تازه مخلِصینی که «فِی خَطَرٍ عَظیِم» هستند، وقتی می‌توانند رنگ حقّ بگیرند که پیرو مخلَصین باشند؛ یعنی پیرو حقّ حقیقی.

لذا هیچ یک از مخلِصین نمی‌توانند بگویند: ما حقّ هستیم. تنها مخلَصین حقّ هستند و مخلِصین باید پیرو حقّ باشند، آن­ها فقط رنگ حقّ می‌گیرند و «صِبْغَةَ اللَّهِ» می‌شوند. [34]

پس این هم یک آیه دیگر است که عصمت را بیان می‌کند.

 

عصمت کامله؛ منزّه از همه بدی­ها

آیه دیگری که لفظ «الْمُخْلَصینَ» در آن آمده است، آیه 160 سوره صافات است. دقّت بفرمایید، در این­جا بحث، چیز دیگری است.

پروردگار عالم در سوره صافات، در چند جا راجع به خصایص «عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ»، نکاتی را بیان می‌فرماید که بسیار عالی است. از جمله این­ که می­فرماید: «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ» خدا از این اوصاف که به او نسبت می‌دهند، منزّه است، جز بندگان پاک و با اخلاص و مخلَص خدا که «فَإِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ» شما نتوانستید متوجّه آن‌ها شوید و آن­‌ها هستند که صفات الهی را می‌فهمند و در حقیقت این صفات در درون خودشان وجود دارد. [35][36]

یعنی کسانی که مخلَص می‌شوند، از همه بدی‌هایی که شما بخواهید آن­ها را توصیف کنید، منزّه هستند. این که از همه بدی‌ها منزّه هستند، به چه معناست؟ یعنی عصمت دارند.

می­دانید دو رکن اصلی نماز، رکوع و سجود آن است و در این دو رکن، تسبیح خدا و منزّه بودن او بیان می­شود، می‌گوییم: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» و «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ». «أَعْلَى» را در سجده  و «عَظِیم» را در رکوع بیان می­کنیم امّا ملاک، همان سبحان بودن است.

لذا بعضی می‌فرمایند: کسانی که بلد نیستند این ذکرها را بگویند، به جای آن­ها، سه مرتبه «سُبْحانَ اللَّهِ» بیان کنند که حدّاقل یک «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» و یا یک «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ» بشود.

پس در دو رکن اصلی نماز که مقام خضوع و خشوع است، سبحان بودن پروردگار مطرح می­شود. اصل صلاه، خضوع و خشوعِ آن است که باید با سبحان باشد.

ذوالجلال و الاکرام می‌فرمایند: مخلَصین در سبحانند؛ یعنی در مقام عصمت کامله هستند. لذا این آیه هم بیانگر عصمت است.

پس قرآن در چند آیه اثبات کرده که مخلَصین - نه مخلِصین - معصوم هستند و از هر شبهه، گناه و حادثه­ای پاک و منزّه هستند.

إن­شاءالله خدای متعال ما را هم جزء مخلَصین قرار دهد - عیبی ندارد، نگویید مگر می‌شود ما جزء آن­ها شویم، بخواهید إن­شاءالله می‌شود -



[1]  ناس/ 1 الی 3

[2]  ناس/ 4 الی 5

[3] یوسف/ 53

[4] بنده ندیدم غیر از شیخنا­الأعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه)، کس دیگری این مطلب را این­طور تبیین کرده باشد. گرچه آیات و روایات در این رابطه وجود دارند امّا مع­الأسف این­طور بیان نشده است؛ چون ملاک این است که انسان مطالب را از آیات و روایات استخراج کند.

[5] من یک قاعده بگویم که قاعده عجیبی است. هر موقع بخواهند از طریقی وارد شوند که پیروز گردند، باید از طریق زنان وارد شوند. ظاهراً این قاعده خلقت است و از روز اوّل هم این­گونه بوده است. وقتی شیطان دید نمی­تواند پدرمان آدم را وسوسه کند، از طریق مادرمان حوّا وارد شد.

نقش زنان، یک نقش اساسی است. مردها خیلی نقش اساسی ندارند. بچّه­ها هروقت می­خواهند از پدر چیزی بگیرند، به مادر می­گویند، مادر هم دائم در گوش پدر می­خواند که جوان­ها را باید درک کرد و ... تا این ­که پدر تسلیم می­شود!

زنان می­توانند در خوبی سبقه بگیرند و مردان را هم به خوبی ترغیب كنند. طبعاً مردان موفّق در عالم در دامن مادران موفّق بزرگ شده­اند. همان ­که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ بیان می­فرمایند: از دامن زن مرد به معراج می­رود. اگر مادر یا همسر خوب نباشند، بالأخره مرد در یک جایی می­لنگد و کاستی­ها به ­وجود می­آید.

زن می­تواند فرشته نجات شود و می­تواند دیو هفت سر باشد که نمونه­هایی از هر دو گروه در تاریخ وجود دارد.

[6] حجر/28

[7] حجر/ 29

[8] حجر/30-31

[9] در این آیات، چند نکته قابل توجّه وجود دارد:

اوّل این ­که بحث پروردگار عالم، بحث منطقی است. ما باید این را یاد بگیریم و در زندگی­مان به کار ببندیم که بحث­ها باید منطقی باشند.

پروردگار عالم می­توانست به تعبیر خودمانی، بگوید: حالا که سجده نکردی، پدرت را درمی آورم! امّا اوّل سؤال کرد: «قالَ یا إِبْلیسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدینَ» برای چه سجده نکردی؟ سؤال منطقی پرسید که ببیند آیا شیطان جوابی دارد یا خیر؟

شیطان گفت: «قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» مگر خودت نگفتی این از «حَمَإٍ مَسْنُونٍ» است، من هرگز به بشری که از گل و لای کهنه خلق کردی، سجده نمی­کنم. یعنی جواب نداد، بلکه لج­بازی کرد.

همیشه جبهه حق، جبهه منطق و جبهه باطل، جبهه لج، جبهه دلم می­خواهد، به تو چه ربطی دارد و ... است؛ یعنی منطق در کار جبهه باطل نیست امّا در جبهه حقّ همیشه منطق وجود دارد.

در مسائل اجتماعی و خانه­داری هم همین­طور است. زن و شوهر باید منطقی حرف بزنند.

خدا منطقی است، ابتدا سؤال کرد. حال که شیطان جواب منطقی نداد، معلوم است که دیگر نمی­شود با او منطقی صحبت کرد.

لذا یادتان باشد که این حماقت است که انسان بعد از این که منطقی صحبت کرد و جواب غیر منطقی گرفت، دوباره بیاید بگوید: نه من باز هم منطقی صحبت می­کنم. قرآن می­فرماید: «فَاعتَدوا عَلَیهِ بِمِثلِ مَااعتَدَی عَلَیکُم» (بقره/ 194).

پروردگارعالم فرمود: سؤال منطقی کردم، جواب غیر منطقی دادی؟! «قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجیمٌ».

در قضیه فتنه سال 88، اوّلین کسی که الهی عمل کرد، رهبر عظیم­الشّأن(حفظه اللّه) بود. آن­ها را جمع کرد، فرمود: «ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ المُؤمنین» چرا شما با مؤمنین نیستید؟ - «مَعَ السَّاجِدینَ» را «مَعَ المُؤمنین» گفتند - اگر دلیلی دارید با منطق جواب دهید، امّا آن­ها چرت و پرت گفتند.

حال بعد از این بی­استدلالی­ها، چگونه باید جواب داد؟ جواب، بیرون راندن از نظام است، نه این­ که به آن­ها بگوییم با نظام باشید. این قرآنی نیست! هر احمقی، این­طور رفتار کند، خلاف قرآن عمل کرده است و چوبش را می­خورد.

من تعجّب می­کنم، بعد از یک سال فتنه و حقّه­بازی این بی­شرم­ها و بیحیاها، باز هم می­خواهند این­ها را وارد دایره کنند! این حرف­هایی را که بیان می­کنم، به مسئولینی که می­توانید برسانید، این­ها از دایره خارج شده­اند «فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجیمٌ». وظیفه من این بود که بیان کنم امّا کجاست گوش شنوا؟! مهدویت این است. من رسالت خودم را انجام می­دهم، خدایا! شاهد باش، مولای من! شاهد باش، شیخناالأعظم! شاهد باش، من کار خودم را انجام می­دهم امّا وای بر کسانی که نفهمند!

پروردگارعالم بیان می­فرماید: «وَ إِنَّ عَلَیْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ» وقتی منطق متوجّه نمی­شوی، لعنت بر تو باد! این جزای تو است.

وقتی آن­ها منطق متوجّه نمی­شوند، ما باز هم برویم و با آن­ها خوش و بش کنیم و تحویل­شان بگیریم؟! خیر! ما مسیحی نیستیم که اگر یک سیلی این طرف صورت­مان زدند، بگوییم: چرا به صورتم زدی؟ بگوید: دوست داشتم بزنم، آن­وقت ما بگوییم: خوب حالا یکی دیگر هم این طرف صورتم بزن. خاک بر سر آن صورتی که برگردد تا یکی دیگر هم بر آن طرف صورتش زده شود!

قرآن می فرماید: «فَاعتَدوا عَلَیهِ بِمِثلِ مَااعتَدَی عَلَیکُم» یک سیلی زدی، حالا یک سیلی بخور تا بفهمی.

 پروردگار عالم می­فرماید: «وَ إِنَّ عَلَیْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ». چرا قرآنی عمل نمی­کنید؟ آیا اسناد، ارائه نشد که دانشگاه آزاد چقدر در راه آن­ها خرج کرد؟!

آن­وقت می­گویند: چرا شما لعن می­کنید؟ خود خدا لعن کرده! خدایا! تو چرا لعن کردی؟ تو چرا گفتی: «فَإِنَّكَ رَجیمٌ»؟ چرا گفتی: «وَ إِنَّ عَلَیْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ»؟ ای خدا! ما از دست تو چه کنیم؟ تو همیشه خدای رئوف باش!

خدا به پیغمبر خود(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که رحمه للعالمین است، بیان فرمود: «اَشداء عَلی الکُفار» (فتح/ 29) هر کسی کافر و از دایره خارج شد، باید با شدّت با او برخورد کرد. «رُحَماءُ بَینَهُم» است، «رُحَماءَ مَعَ الکُفار» نیست!

[10] حجر/ 32

[11] حجر/ 33

[12] حجر/ 34 و 35

[13] حجر/ 36

[14] حجر/ 37-38

[15] حجر / 39 و 40

[16] مؤمن باید این­طور باشد؛ یعنی قول او باید قول باشد. امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) هم همین کار را کردند. ایشان فرمودند: ابن­عبّاس حَکم باشد، گفتند: نه فامیل­بازی نداریم! تو می­خواهی فامیل­بازی کنی، حضرت فرمودند: اشتباه می­کنید، امّا قبول نکردند، گفتند: ابوموسی اشعری حَکم باشد. وقتی حضرت پذیرفتند و ابوموسی، آن پیر خرفت، آن افتضاح را به بار آورد، تازه خوارج گفتند: چرا پذیرفتی؟ تو نباید می­پذیرفتی. امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) مظهر اتمّ اسماء و صفات خداست و وقتی قول داد، دیگر تمام است.

[17] بعد از این ­که پروردگار عالم به شیطان مهلت داد «قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرینَ»، او گفت: «وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ». یک نشانه کسانی که مهلت می­گیرند، این است که مهلت نمی­گیرند تا آدم شوند، بلکه مهلت می­گیرند که دو مرتبه درست و حسابی ضربه بزنند.

یکی از کارهای فتنه­گران هم این است که اوّل جلوه می­دهند، بعد همه را گمراه می­کنند «وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ».

پس بدانیم، این­ها مهلت می‌گیرند برای این که قوا تازه کنند و نباید به این افراد مهلت داد.

نشانه فتنه اکبری که بیان شد، این است که اجازه بدهیم این­‌ها قوا بگیرند. حالا باید خفه کرد، حالا باید گفت: این مهلتی که به شما دادیم «إِنَّك مِنَ الْمُنْظَرین» چه شد؟

این افراد مهلت گرفته­اند تا به اغوا بکشانند. چه کسانی را نمی­توانند به اغوا بکشانند؟ فقط بعضی از مؤمنین را، آن‌هایی که مقام معظّم رهبری(حفظه اللّه) در فرمایش خود با اساتید بسیجی اشاره فرمودند که فقط خدا می‌داند و بعضی از مؤمنین هم می‌دانند و می‌بینند. یعنی بعضی از مؤمنین می‌دانند که این‌ها چه غلطی می‌کنند، منتها کم هستند! بدون تعارف بگوییم، باور کنید شاید به عدد انگشت دست هم نیستند.

شاید بگویید: این همه فقها، مجلس خبرگان و ...، امّا - هر کس هرچه می‌خواهد بگوید، من وابسته به این دنیا نیستم، من نمی‌توانم وظیفه شرعی خود را نگویم، نمی‌توانم آن چیزی را که به من محوّل شده است بیان نکنم - حقیقتاً من «أین عمار» که بیان کردند، نمی‌بینیم، سلمان نیست، مالک اشتر کجاست؟

شیطان انسی اوّل رفیق می­شود، بعد آرام آرام با لبخند و جلوه­های عالی انسان را به بیراهه می­برد.

آن اوایل که عراق را گرفته بودند و ایرانی­ها کربلا می­رفتند، یک نادانی به زیارت رفته بود، می­گفت: درود به این آمریکایی­ها! گفتم: عجب! آمریکایی­ها خوب شدند! قضیّه چیست؟ گفت: خیلی تحویل می­گیرند، آب خنک به آدم می­دهند، آدم­های خوبی هستند امّا این عراقی­ها، این عرب­های فلان فلان شده و ...، شروع به فحّاشی کرد!

گفتم: بیچاره! آمریکایی می­خواهد دنیای تو را بگیرد، می­دانی او با این کار خود می­خواهد چه بگوید؟ می­گوید: ببین ما چه آدم­های خوبی هستیم، ببین چگونه پذیرایی می­کنیم، چه کسی می­گوید ما آدم­های بدی هستیم؟! اگر فردا هم ما به ایران آمدیم، این­گونه از ما استقبال کنید.

[18] حجر / 41

[19] حجر / 41 و 42

[20] فجر/ 27-30

[21] ما نباید خوشحال باشیم که خیلی از این‌ها به آن طرف کشیده شده­اند. البته بعضی از این‌ها امثال آن رئیس­جمهور قبلی که دوم خردادی بود، از اوّل شیطان بودند امّا آن رئیس­جمهور قبل، از اوّل این­طور نبود، من این را یقین دارم و واقعاً دل آدم می‌سوزد.

بعضی‌ حرف‌های بیهوده می‌زنند ­که او از اوّل مهره انگلیس‌ها بود و ... . مقام معظّم رهبری(حفظه اللّه تعالی) فرمودند: دقّت کنیم، حرف‌هایی که نمی‌دانیم نگوییم و دهانمان را بیهوده باز نکنیم. اتّفاقاً ایشان واقعاً زحمت­ها کشیدند امّا اگر یک لحظه انسان احساس کند کسی شده است، تمام است.

[22] فاطر/ 15

[23] خانم‌ها باید بدانند جبهه فرهنگی برتر از جبهه نظامی ‌است. در زمان جنگ رزمنده­ها، سه ماه جبهه می‌رفتند، دو سه هفته مرخصی می‌آمدند و دوباره برمی‌گشتند.

الآن جبهه فرهنگی برتر است. حالا که الحمدلله همسران شما درکنارتان هستند. بالأخره اگر دیر هم می­شود امّا خانه می‌آیند. کار فرهنگی این­گونه است. باید یک طوری باشد که یاد بگیریم روزی سه ساعت بیشتر خانه نباشیم و برای اسلام زحمت بکشیم. باید پای اسلام بایستیم.

[24] ص/ 71

[25] ص/ 72 - 74

[26] مریم / 29

[27] همان / 30

[28] همان / 31

[29] ص/ 75

[30] واقعاً درود خدا بر مرجع بزرگوار آیت­الله العظمی ‌نوری همدانی. ایشان نگفت: من که خودم مرجع هستم، زشت است که حالا جلوی مردم بگویم: من شعار می‌دهم، شما هم تکرار کنید که: خامنه­ای کوثر است/ دشمن او ابتر است. نگفت: فردا بعضی‌ به من می‌خندند، می‌گویند: او مرجع است ولی خودش را به اندازه یک آدم شعارگو پایین آورد.

[31] ص/ 76

[32] همان/ 77 - 83

[33] همان/ 84 و 85

[34] بقره/ 138

[35] صافات/ 159 و 160

[36] همان/161

 



ارسال نظر برای این مطلب


کد امنیتی رفرش