به امید ظهو مولا و سرورمان حضرت حجت ابن الحسن ( عجل الله فرجه الشریف )

آخرین ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
شهید محمود رضا بیضائی 0 204 bonakdar

جلسات مهدویت آیت الله قرهی(حفظه الله)- جلسه دوازدهم

جلسات مهدویت آیت الله قرهی(حفظه الله)- جلسه دوازدهم

اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نمی‌شد، طبعاً طایفه­ای از منافقین اهتمام نموده بودند که تو را گمراه کنند، یعنی در فکر و تشخیص تو نفوذ کنند و عامل گمراهی تو شوند.

 

حصار امن نبی

 

پروردگار عالم می‌فرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوكَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَكَ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْكَ عَظیماً»[1] اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نمی‌شد، طبعاً طایفه­ای از منافقین اهتمام نموده بودند که تو را گمراه کنند، یعنی در فکر و تشخیص تو نفوذ کنند و عامل گمراهی تو شوند.

 

بعضی می‌گویند: پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم مانند ماست، او هم جسم است. اتّفاقاً به صورت ظاهر همین­طور است و ما نیز قائل به این هستیم که پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به خودی خود کاره­ای نیست و در حقیقت، عصمت نیز به همین معناست. اگر پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به خودی خود کاره­ای بود، طبعاً مثل خیلی از افراد به گمراهی می‌افتاد.

 

معصوم؛ یعنی کسی که دیگری او را از افتادن در خطا مصون نگاه داشته است. لذا خداوند می­فرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْكَ وَ رَحْمَتُهُ» اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود، طبیعی است تو هم گمراه می‌شدی و این خود دلالت بر عصمت است.

 

در ادامه آیه می­فرماید: «أَنْ یُضِلُّوكَ» این­ها می‌خواستند تو را گمراه کنند، «وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ» امّا خودشان را گمراه می­کنند، چون کسی نمی‌تواند به پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آسیب بزند.

 

دلیل این که می­فرماید: «أَنْ یُضِلُّوكَ» این است که گاهی منافقین، دور پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را گرفته بودند و می­خواستند در ایشان نفوذ پیدا کنند، همان­طور که خود قرآن هم می‌فرماید: «مِمَّنْ حَوْلِكُم»[2].

 

معمولاً فتن از درون است و فتنه­گر از درون وارد می­شود. یکی از دلایل این ­که بیان شد باید فتنه­ها را از زمان خود رسول­الله(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شناخت، همین است که در آن زمان فتنه­گرها آن­قدر نفوذ پیدا ‌کرده بودند که قرآن هم بیان می­کند: «وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُون»، یعنی منافقین به اطراف تو می‌آیند و ادّعا می‌کنند که ما از شما هستیم.

 

این­ که بیان می­شود منافقین دور تو هستند، دلالت بر این دارد که آن­ها می­خواهند در تو نفوذ پیدا ‌کنند و تو را به انحراف بکشانند، امّا لطف خدا نمی­گذارد که آن­ها بتوانند معصوم را گمراه کنند، «وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ» و این گمراهی به خودشان برمی‌گردد.

 

شاید بتوانند دیگران را گمراه کنند، امّا ویژگی عصمت به آن­ها اجازه نمی‌دهد که به هدفشان برسند و این خصوصیّت تنها مختص به عصمت است.

 

گرچه در خود قرآن هم بیان می­شود: ما کسانی را هم که دقّت و مواظبت کنند و از خدا کمک بخواهند، یاری می‌کنیم.

 

 

 

مصون از دشمن پنهان

 

پروردگار عالم می­فرمایند: «وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ» بعضی از این کسانی که از اهل مدینه، دور تو هستند، منافقند، منتها تو از نفاق آن­ها آگاهی نداری ولی ما می‌دانیم.

 

«سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ» این از خصوصیّات منافقین است که خداوند آن­ها را دوبار عذاب می‌کند.

 

منافق با کافر فرق می‌کند. چون کافر از اوّل می‌گوید قبول ندارم، ولی منافق، در ظاهر، مدّعی قبولی است، امّا در درون می‌خواهد ضربه بزند و طور دیگری عمل می‌کند. برای همین هم پروردگار عالم می‌فرماید: «سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلى‏ عَذابٍ عَظیمٍ» آن­ها را دوبار عذاب می‌کنیم و در عذاب عظیم و عذابی که دائمی ‌است، می­مانند.

 

بعضی گفته­اند: منظور از دوبار عذاب، عذاب قبل از مرگ و بعد از مرگ است. بعضی هم گفته­اند: یعنی در همین دنیا هم آبرویشان را می‌برند که یکی از خصایص منافق این است که بالاخره نفاقش در این دنیا معلوم می‌شود.

 

لذا فتنه­گر و منافق حتّی دور عصمت را هم می‌گیرد و این­طور نیست که اصلاً بر معصوم وارد نشود.

 

اگر کسی سؤال کند: چطور امکان دارد منافق دور معصوم هم باشد؟ پاسخ این است: همان­طور که از نامش پیداست، این­ها منافق هستند و نفاق یعنی دورویی. طبیعی است وقتی این­ها در محضر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هستند، خود را خوب جلوه می­دهند.

 

قرآن در سوره بقره فرموده است: «وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا»[3] وقتی با اهل ایمان ملاقات می‌کنند، می‌گویند ما ایمان آوردیم، «وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَیاطینِهِمْ» و وقتی با شیاطین خودشان خلوت کردند، «قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ» می­گویند: ما با شماییم.

 

آن­ها به مؤمنین نمی‌گویند: ما با شماییم، بلکه می­گویند: «آمَنَّا» یعنی ما اهل ایمانیم، امّا وقتی با شیاطین خود خلوت می­کنند، اعلام می‌کنند: «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ» ما داریم این­ها را مسخره می‌کنیم که البته خدا هم می‌فرماید: «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فی‏ طُغْیانِهِمْ یَعمَهون»[4].

 

امّا چرا منافق دور عصمت را هم می‌گیرد؟ چون خصوصیّت منافق این است که ظاهر خود را حفظ می­کند، امکان دارد یک ظاهر دینی و اسلامی هم داشته باشد و گاهی به قول معروف حتّی کاتولیک­تر از پاپ هم بشود و خودش را خیلی مقدّس مآب و مؤمن­تر از مؤمن جلوه بدهد، امّا از آن طرف تا نفاقش مشخّص نشده، نمی‌شود با او برخورد کرد، چون اسلام، دین آزادی و سلم است، لذا هر کسی را که آمد، می­پذیرد.

 

آیا به کسی که قیافه دینی دارد و می‌گوید: من شهادتین گفته­ام، اسلام را پذیرفته­ام، نماز می‌خوانم، روزه می‌گیرم و ...، می‌شود گفت: تو منافقی؟! اتّفاقاً چون نفاق در چهره ظاهر نمی­شود - إلّا در مواقع خودش - نمی‌توان آن را تشخیص داد.

 

لذا خود پروردگار عالم می‌گوید: «مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ» شما نمی‌دانید امّا من می‌دانم، برای این ­که چهره منافق، چهره دینی است.

 

آیا کسی که آمده و می‌گوید: یا رسول­الله! من تو را قبول دارم، پشت سرت نماز می‌خوانم و از آن طرف هم هنوز نفاقش را رو نکرده، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) موظّف به طرد اوست؟ خیر؛ چون اگر طرد بشود، امکان دارد بگویند: این منافق نبود، چون او را طرد کردید معاند و دشمن شد، اگر شما او را طرد نمی‌کردید، آدم خوبی بود.

 

برای همین منافق خیلی خطرناک است. این که قرآن هم می‌فرماید: «إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»[5]، به خاطر همین قضیه است. چون نفاق اصلاً از چهره منافق معلوم نیست، لذا گرفتاری­اش خیلی زیاد است.

 

پس عصمت نبی از کجا معلوم می‌شود؟ از آن­جایی که این منافقین می‌خواهند پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را فریب بدهند، امّا پروردگار عالم می‌فرمایند: ما تو را حفظ کردیم. اگر فضل و رحمت ما نبود، این­ها تو را گمراه می‌کردند.

 

علاوه بر این­ که بیان کرد: «وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ»، یک مرتبه دیگر هم بیان می‌فرماید: «وَ ما یَضُرُّونَكَ مِنْ شَیْ‏ءٍ» یعنی به هیچ عنوان نمی‌توانند به تو ضرری برسانند.

 

همان­طور که بیان کردیم «وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» نیز دلالت بر عصمت است. لذا این آیه شریفه یک دلیل عمده بر عصمت می­باشد.

 

 

 

بزرگ­ ترین ابزار شیطان

 

دلیل دیگری که بیان می‌شود، آیه 69 سوره مبارکه نساء است که می­فرماید: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفیقاً».

 

طبق این آیه می­توان گفت که خداوند به غیر از معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هم یک نوع عصمت می‌دهد که از گزند منافقین و شیاطین مصون باشند.

 

منافقین بزرگ­ترین ابزار شیطان هستند. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در روایتی که اهل جماعت هم آن را بیان می­کنند، می­فرمایند: وقتی منافقین در آتش جهنّم می‌افتند - که قرآن می­فرماید: در پست­ترین جایگاه جهنّم هم قرار می­گیرند - در آن­جا بیش از همه به شیطان لعن می‌کنند؛ چون در آن­جاست که می‌فهمند عجب وسیله­ای برای شیطان شدند[6].

 

طبق این آیه شریفه، خدا به کسانی که مطیع خدا و رسول شوند، همان نعمت­هایی را که به انبیاء داده است می­دهد و یکی از آن نعمت­ها همین است که آن­ها را مصون می‌دارد.

 

 در انقلاب ما نیز خیلی از مواقع منافقین می­آمدند که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یا افراد دیگر را فریب دهند و متأسّفانه بسیاری از افراد را هم فریب دادند. آن­قدر چهره­شان را خوب کرده بودند که عدّه­ای از اطرافیان امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، بین منافقین و امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) واسطه شده بودند و پیوسته به ایشان اصرار می­کردند که این­ها را بپذیرند.

 

امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می­فرمودند: آن­ها را نمی­پذیرم، امّا آن­قدر اصرار کردند که در نهایت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: یک جزوه­ای از آن­ها بیاورید که حرفهایشان را بخوانم، نیاز به ملاقات حضوری نیست. این­ منافقین مدّتی هم در نجف بودند که فقط به حضور امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) برسند، ولی امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آن­ها را نپذیرفتند.

 

در صورتی که سیاسیّون عالم می‌گویند: باید از این موقعیّت­ها استفاده کرد، باید دست به دست هم بدهیم. مثل همین کاری که این گروه فتنه در فتنه 88 انجام دادند و فکر کردند که این­طور پیروز می­شوند، امّا عاقبتِ کسی که احمق است و ایمان ندارد همین می­شود. آن­ها گفتند: باید همه با هم باشیم، یعنی اگر سلطنت­طلب هم حمایت می­کند اشکال ندارد، اگر آن یکی هم حمایت می­کند اشکال ندارد و ...، در حالی که نفهمیدند این­گونه بیشتر ضربه می­‌خورند.

 

 امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم آن زمان به صورت ظاهر هیچ کس را نداشتند. این­ منافقین هم ادّعا می‌کردند: ما مجاهدیم، آیه­ «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیماً»[7]را هم به عنوان آرم خود قرار داده بودند، که: خدا مجاهدین را بر آن­هایی که بی­دلیل می‌نشینند و قیام ‌نمی‌کنند، فضیلت و اجر عظیمی ‌داده است. ادّعای مسلمانی هم می‌کردند، امّا امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌دانست که چه ایده­هایی دارند.

 

من با ادّله­ای که دارم، برایم یقینی است که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تالی­تلو معصوم بودند. آن چیزهایی هم که گاهی اوقات اتّفاق می‌افتاد، در واقع امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) موافق نبودند و نمی‌خواستند، امّا فشار اطرافیان باعث می‌شد که بپذیرند.

 

چقدر بد است که ما نفهمیم ولیّخدا چه می‌خواهد و اگر هم بدانیم که ولیّ خدا چه می­خواهد، اصرار به چیز دیگری کنیم! بعد هم اگر او اصرار کند که نه، این­طور است، ما اطرافیان تصوّر کنیم مثل این ­که این ولیّ خدا بوی دیکتاتوری می‌دهد و می‌گوید: فقط هرچه من می‌گویم! پس چه شد آن «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُمْ»[8]؟!

 

بله «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُمْ» درست است، امّا بگذار پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، معصوم یا تالی­تلو معصوم تصمیم نهایی را بگیرد، این ملاک است[9].

 

پس گاهی که دیدید خدشه وارد شد و امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) پذیرفتند، به خاطر این بود که آن­ها فشار آوردند، امّا در این قضیّه منافقان، هر چقدر هم فشار آوردند، امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نپذیرفتند، چون امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌دانستند این­ها می‌خواهند ورودی پیدا کنند که اصل قضیّه را تغییر بدهند.

 

آن­ موقع امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) حکومت نداشتند و راحت­تر هم نپذیرفتند. در حالی که برعکس به نظر می‌آمد که آن موقع باید بپذیرند، به تعبیر امروزی­ها یارگیری کنند و برای خودشان سرباز جمع کنند، امّا امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: سربازهای من همان­هایی هستند که در قنداق و گهواره­ها هستند.

 

لذا معصوم و تالی­تلو معصوم است که در مورد منافقین شناخت دارد و مواظبت می‌کند تا آن­ها نفوذ نکنند.

 

 

 

اطاعت و ادب، بستر عصمت

 

بنابراین انبیاء، شهدا، صدّیقین و صالحین هرگز گمراه نخواهند شد. اگر کسی بخواهد مانند آن­ها بشود، شرط دارد و جالب است که پروردگار عالم بیان می‌فرماید: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»، یعنی شرط اصلی، اطاعت است.

 

دو چیز باعث رشد انسان است: یکی اطاعت و دیگری ادب. چرا وجود مقدّس ابالفضل العباس(علیه الصّلوة و السّلام) که تالی­تلو معصوم است به جایی می‌رسد که امام معصوم(صلوات اللّه و سلامه علیه) به او می‌گوید: «بِنَفسِی اَنتَ یا اَخی»[10]، فدای تو بشوم؟

 

یا به جایی می‌رسد که امام معصوم مثل زین­العابدین(صلوات اللّه و سلامه علیه) می‌فرمایند: «إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»[11] عموی ما ابالفضل العباس(علیه الصّلوة و السّلام) مقامی ‌دارد که تمام شهدا به او غبطه می‌خورند. ما می‌گوییم: خدایا! شهدای ما را با شهدای کربلا محشور بفرما؛ چون شهدای کربلا اعظم شهدا هستند. یکی از شهدای کربلا حضرت علی­اکبر(علیه الصّلوة و السّلام) است، یعنی حتّی خود حضرت علی­اکبر(علیه الصّلوة و السّلام) هم به مقام عمویش غبطه می‌خورد. چرا؟

 

چون ایشان دو خصوصیّت داشتند:

 

1.      اطاعت، همان­طور که در زیارتنامه ایشان می­خوانیم: «السّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا العَبدُ الصَّالِحُ، المُطیعُ للّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأمیرِالمُؤمِنینَ وَ الحَسن و الحُسین»[12].

 

2.      ادب، که خیلی از شعرای خودمان هم بیان می‌کنند که ایشان خدای ادب بودند و ادب آن حضرت بسیار مؤثّر بوده است.

 

پس دو بال رشد و تعالی، اطاعت و ادب است. در این­جا نیز قرآن می‌فرماید: هر کس مطیع شد، مقام نبی را پیدا می‌کند.

 

لذا کسب مقام انبیاء، شهدا، صدّیقین و صالحین در بستر اطاعت است و این اطاعت عاملی برای رسیدن به عصمت می‌شود.

 

این کد بسیار مهم را به ذهن مبارکتان بسپارید: مطیع­ترین افراد نسبت به پروردگار عالم، اوّل، انبیاء عظام هستند. برای همین است که می‌گوییم: آن­ها معصومند؛ چون هیچ موقع حرفی را ولو به یک حرکت، کم و زیاد نکردند و هر چه می­گویند قول خداست.

 

آن­ها مطیع­ترین افراد هستند. پروردگار عالم می­فرماید: این کار را انجام بده، می­گویند: چشم. آن کار را انجام بده، چشم. الآن صلح کن (صلح حدیبیّه)، چشم. بجنگ، چشم. الآن وقت جنگ نیست، چشم.

 

مسلمانان بر پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بسیار فشار می­آوردند که پس چه زمانی جنگ کنیم؟ امّا پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اجازه نمی­دادند - که در آیات نیز آمده است - خدیجهکبری(علیها الصّلوة و السّلام) با آن عظمت، با آن ثروت انبوه که در کتب تاریخی آمده که ایشان نه تنها ثروتمندترین زن عرب در جزیره العرب و اطراف بودند، بلکه در بین مردها هم بزرگ­ترین و ثروتمندترین فرد بودند و قافله­های بسیار و ثروت فراوان داشتند، امّا طوری شد که برای تحمّل فشار گرسنگی، سنگ به شکم مبارکشان می­بستند و در نهایت شهید شدند، امّا هنوز حکم جهاد نیامده بود.

 

این­گونه نبود که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگویند: حالا ما برویم یک تیری بزنیم، بعد خدا خودش می‌گوید: حالا که تیر را انداختی و جنگ را شروع کردی، دیگر عیبی ندارد، برو و آن را تمام کن، بلکه ایشان مطیع محض بودند.

 

وقتی هم دستور جنگ داده شد، دستور این بود که اوّل بگذارید آن­ها شروع کنند، هیچ وقت شما آغازگر جنگ نباشید و باز هم پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مطیع محض بودند.

 

با این­ که به هر حال خون مسلمانان به جوش آمده؛ افراد زیادی از مسلمانان توسط آن­ها کشته شدند و مسلمانان می­گویند: حالا که جنگ است و در مقابل ما قرار گرفتند، لحظه خوبی است که انتقام بگیریم، امّا حضرت می­فرمایند: خیر، صبر کنید که اوّل آن­ها شروع کنند. گاهی دو روز طول می‌کشید؛ یعنی سپاه دشمن به طور کامل بررسی می‌کرد که حمله بکند یا نکند و این دو روز سپاه اسلام معطّل بود، امّا باز هم اطاعت از حضرت حقّ ملاک بود.

 

نبی، به خاطر اطاعتش نبی است و رسول، به خاطر اطاعتش رسول است. بیچارگی و بدبختی ما همین است که هنوز مقام اطاعت را نمی­شناسیم. برای همین است که هنوز مقدّمات حکومت است و فعلاً حکومت نشده. می­ترسم در زمان حکومت امام زمان(‌صلوات اللّه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)‌، ما برای امام تعیین تکلیف کنیم و یک موقع بگوییم: اگر آقا این­طور بکند، بهتر است. همان­طور که بعضی می‌گویند: اگر امام حسین(صلوات اللّه و سلامه علیه) این­طور می­کرد، بهتر نبود؟! مثلاً بهتر نبود حضرت علی اصغر(علیه الصّلوة و السّلام) را روی دست نگیرد، آخر این یعنی چه؟! - البته این­ها جواب زیبا، لطیف، عالی و عقلایی هم دارد، امّا چون بحث مهدویت است، از باب مثال بیان می­کنم و سریع رد می‌شوم -

 

همین­قدر که انسان به ذهنش می‌رسد در مقابل معصوم مدّعی بشود، تمام است. لذا ملاک این است که انسان مواظبت کند مدّعی نشود!

 

پس آیا دیگران نیز می‌توانند معصوم شوند؟ بله، چون حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) از مطیع­ترین افراد به خدا و رسول بودند و طبق آیه «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»، طبیعی است آن­ها هم در مقام عصمت هستند.

 

 البته مقام عصمت فقط مربوط به انبیاء و حضرات ائمّه معصومین(علیهم صلوات المصلّین) نیست؛ چون حضرت سلمان(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم مطیع بودند و به مقام تالی­تلو عصمت رسیدند.

 

همان­طور که اشاره شد چهارده معصوم(علیهم صلوات المصلّین)، اکمل معصومین هستند. اتّفاقاً ما در عالم، معصومین زیادی داریم، امّا همه اکمل نیستند. منظور ما از چهارده معصوم(علیهم صلوات المصلّین)، آن چهارده نور پاکی هستند که اکمل عصمت، عصمت تامّه و کامله را دارند و به همین خاطر به چهارده معصوم معروف هستند و إلّا ما کسانی را داریم که اگر کسی معصوم را تعریف نکرده باشد، انسان فکر می‌کند این­ها معصوم هستند، یعنی مواردی که واقعاً عجیب و غریب است. همان­طور که اشاره شد یکی از آن­ها حضرت سلمان(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است که علم الهی در وجود ایشان بود - البته طبیعی است که هر کسی اعمالش چهل روز «خالِصاً لِوَجهِ اللَّه» باشد (مطیع محض خدا بودن، نه برای خودش)، خداوند متعال چشمه­های حکمت را از قلبش به زبانش جاری می­کند -

 

مطیع یعنی آن کسی که هیچ­گاه از خودش چیزی را بیان نکند و هیچ­گاه اظهار منیّتی برای خودش نداشته باشد.

 

حضرت سلمان(اعلی اللّه مقامه الشّریف) مطیع بودند و هیچ­گاه اظهار منیّت نمی­کردند، فقط می‌گفتند: هرچه پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگوید. لذا مطیع بودن، انسان را به جایی می‌رساند که برای او مقام عصمت می‌آورد و از همه خطاها مصون می‌شود.

 

 

 

ملاک جانشینی

 

راجع به معصومین(علیهم صلوات المصلّین) نیز این مطلب را داریم. زید­بن­أرقم نقل می‌کند که همه مسلمان­ها معتقدند: «أَوَّلُ مَنْ أَسْلَمَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبِ»[13] اوّلین کسی که به رسول خدا اسلام آورد، علی­بن­ابی­طالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) بود - این مطلب در تاریخ طبری نیز وجود دارد -

 

همچنین در جلد دوم کتاب طبری، ینابیع الموده و مسند احمد­بن­حنبل - که این­ها کتب اهل جماعت است- نقل شده که پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) اوّل کسی است که ایمان آورده و ایمان او ایمان اکمل است.

 

باز هم در همین کتب بیان شده که عبّاد­بن­عبدالله می‌گوید: «قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً یَقُولُ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنَا الصِّدِّیقُ الأکبَرُ لَا یَقُولُهَا بَعْدِی إِلَّا كَاذِبٍ مُفْتَرٍ»[14] شنیدم که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) گفت: من بنده خدایم، برادر رسول خدایم، صدّیق اکبرم و هر کس این لقب را بعد از من به خودش نسبت بدهد، دروغگو و افترا زننده است، «صَلَّیتُ مَعَ رَسُولِ اللّهِ قَبلَ الناسِ بِسَبع سِنینَ» و من قبل از مردم با رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هفت سال نماز گزاردم.

 

یکی از مطالب دیگری که ما راجع به عصمت امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) و ائمّه(علیهم صلوات المصلّین) بیان می‌کنیم، این است که امام می‌خواهد جانشین رسول و هادی خلق باشد؛ چون بنا نیست بعد از این ­که ختم رسالت شد، دیگر بحث هدایت مردم نیز از بین برود.

 

حال اگر این هادی خلق و جانشین رسول، همان خصوصیّاتی که در رسول وجود دارد، یعنی درست همان عصمت، همان اعمال، همان گفتار و همان کردار را نداشته باشد، آیا می‌تواند مردم را آن­طور که رسول می‌خواست هدایت کند؟ خیر، پس باید خصایص او را داشته باشد.

 

اصلاً می‌دانید این ­که امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) برادر رسول است، یعنی چه؟ یعنی در حقیقت هرچه او دارد، این هم دارد. او عصمت دارد، این هم عصمت دارد و اصلاً خصوصیّت برادر بودن همین است.

 

پس اگر کسی می‌خواهد دینی را که آورده است به کسی بسپارد تا سالم بماند، باید به کسی بدهد که همان خصوصیّات خودش را داشته باشد. اگر خصوصیّات خودش را نداشته باشد، نمی‌تواند پیروز شود.

 

مثلاً یک نفر مدیر یک شرکتی است، او کسی را جانشین خودش می‌کند که همفکر خودش باشد، تا بتواند در غیابش همان­طور که او می‌خواهد شرکت را اداره کند. معمولاً رئیس­جمهور، وزرایی را انتخاب می‌کند که همفکر خودش هستند؛ چون اگر همفکرش نباشند، او نمی­تواند مملکت را اداره کند. امکان دارد یکی قد بلندی داشته باشد یکی قد کوتاه، یکی سبزه­رو باشد یکی سفیدرو، یکی ترک زبان باشد، یکی فارس، امّا مهم این است که همفکر باشند، اگر همفکر نباشند نمی‌توانند کاری از پیش ببرند.

 

برادری هم یعنی همفکر بودن. اگر بناست دین بماند، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) باید همفکر خودش را برای جانشینی انتخاب کند. خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) معصوم است، پس باید کسی این دین را تبیین کند که معصوم باشد و غیر معصوم نمی‌تواند.

 

از ناحیه باری­تعالی هم همین­طور است، پروردگار عالم دینی را آورده است که این دین بناست آخرین دین باشد، لذا باید آن را از تحریف حفظ کند.

 

بعضی از بزرگواران از جمله آیت­الله ­العظمی­ نائینی، آیت­الله العظمی ‌سیّد ابوالحسن اصفهانی و آیت­الله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) قائل به این بودند که حواریّون حضرت عیسی و حواریّون حضرت موسی(علی نبیّنا و آله و علیهما الصّلوة و السّلام) - هر کدام از این انبیاء عظام، دوازده حواری داشتند -  معصوم نبودند، امّا تالی­تلو معصوم بودند.

 

به نظر می‌آید نظریّه درستی است، چون باید دین را حداقل به تالی­تلو معصوم می­سپردند. البته جالب است، دین دست تالی­تلو معصوم بود، ولی سالم نماند و تحریف شد، امّا این دین، دین آخر و این کتاب، کتاب آخر است و بناست دیگر وحی تمام شود.

 

طبق آن قاعده­ای که پروردگار عالم در «کُن فَیَکُون» خود، در همان اراده اوّلیّه­اش برای خلقت داشت؛ تا یک مرحله­ و زمان خاصّی نبی فرستاد و دیگر قرار است تمام ‌شود، دیگر این دین باید دین آخر باشد.

 

این­ها در آن تدبیر پروردگار عالم و اراده ذوالجلال و ­الاکرام معلوم شده است، همان­طور که طومار این دنیا یک روزی شروع شد، یک روزی هم باید پیچیده شود، که در اراده پروردگار حتّی ساعت و لحظه­اش نیز معلوم است، «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ»[15].

 

حالا که بناست این پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، آخرین پیامبر و این کتاب، آخرین کتاب باشد، این سؤال پیش می­آید که آیا می‌شود این آخرین دین هم تحریف شود؟! اگر آخرین دین هم تحریف بشود، سرنوشت مردم چه می‌شود؟!

 

پس چون هم کتاب و هم دین او نباید از بین بروند، لذا جانشینان او هم باید همان صفت نبی را داشته باشند، یعنی از عصمت برخوردار باشند تا این دین محفوظ بماند.

 

 

 


 


 

[1] نساء/ 113

 

[2] توبه/ 101

 

[3] بقره/ 14

 

[4] بقره/ 15

 

[5] نساء/ 145

 

[6] البته شیطان هم که خودش در جهنّم و به آن­ها نزدیک است، آن­ها را لعن می‌کند و می‌گوید: شما خودتان با یک وسوسه آمدید جزء سپاه من شدید؛ چون شیطان «الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ»[6] است، یعنی فقط وسوسه­گر است.

ولی منافقین خیلی بیشتر شیطان را لعن می‌کنند. ما این­جا شیطان را لعن می‌کنیم، آن­ها آن­جا شیطان را لعن می‌کنند.

 

[7] نساء/ 95

 

[8] شوری/ 38

 

[9] «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّه»، آل­عمران/ 159

 

[10] الارشاد (ارشاد حضرت شیخ مفید(س))، ج: 2، ص: 89

 

[11] بحارالانوار، ج: 22، ص:274 ، باب: 5

 

[12] بحارالانوار، ج: 98، ص: 227

 

[13] العمده، ص: 61

 

[14] منبع روایت در شیعه: بحارالانوار، ج:38، ص: 204

 

[15] تکویر/ 1 و 2

 


 



ارسال نظر برای این مطلب


کد امنیتی رفرش