به امید ظهو مولا و سرورمان حضرت حجت ابن الحسن ( عجل الله فرجه الشریف )

آخرین ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
شهید محمود رضا بیضائی 0 204 bonakdar

جلسات مهدویت آیت الله قرهی(حفظه الله)- جلسه هشتم

جلسات مهدویت آیت الله قرهی(حفظه الله)- جلسه هشتم - دلربایان حقیقی

در باب شناخت امام، اشاره شد که امام و هر هادی الهی كه از ناحیه پروردگار عالم وضع شده باشد (به امامت و رسالت جعل شده باشد)، حتماً معصوم است و این عصمت، موهبت پروردگار عالم به آن نبیّ و امام است.

 

دلربایان حقیقی

 

در باب شناخت امام، اشاره شد که امام و هر هادی الهی كه از ناحیه پروردگار عالم وضع شده باشد (به امامت و رسالت جعل شده باشد)، حتماً معصوم است و این عصمت، موهبت پروردگار عالم به آن نبیّ و امام است.

 

همان­طور كه بیان شد نبیّ، رسول و امام که به عنوان هادی خلق هستند، چون بناست خلق را به سوی پروردگار عالم هدایت كنند، بایستی در مقامی عالی باشند و در رساندن پیام و حتّی در فكر و تحلیل خود نیز نباید خطایی داشته باشند؛ چون طبیعی است خود گناه، انسان را از رسیدن به نور دور می‌كند.

 

ما قائلیم که یک حالت قلبی برای معصوم وجود دارد كه حتّی لحظه­ای ولو در خواب هم غافل نیست. حتّی تالی­تلو معصوم هم همین حالت را دارد و می­تواند خواب خود را هم كنترل ‌كند.

 

ظاهر امر این است كه پروردگار عالم به وسیله ایمان، نوری را در قلب انسان قرار می‌دهد كه این نور، هم ذهن و هم چهره انسان را نورانی می‌كند.

 

قبل از این­ كه وارد ادلّه شده و روایات و آیات را بیان کنیم، به این نكته می‌پردازیم که گاهی بعضی به صورت ظاهر، چهره زیبایی دارند امّا به دل نمی‌نشینند. در روایت داریم که علّت این مسئله گناه است. گناه، نور ایمان را از چهره می‌گیرد و عامل می‌شود که آن زیبایی اوّلیه­ای که در چهره عدّه­ای دیده می­شود - كه در ابتدا تصوّر می‌كنی زیباست و بعد از مدّتی می­فهمی خیلی هم تو­دلبرو نیست - انسان را زده ‌كند. امّا عدّه دیگری هستند که گاهی چهره آن­چنانی هم ندارند امّا چون مشغول به گناه نشدند، نور ایمان چهره آن­ها را دلربای حقیقی کرده است.

 

حال این نور ایمان در وجود معصومین(علیهم صلوات المصلّین) در حدّ اعلی است، طوری كه به واسطه این نور ایمان، صورت، سیرت، ذهن و فكرشان، همه در یك پرده عصمت قرار می‌گیرد و تمام افراد در عالم مقهور آن­ها می‌شوند.

 

در باب عصمت روایاتی داریم که معصومین(علیهم صلوات المصلّین) نه تنها نسبت به ارادات طبیعیّه و دنیا، مقهور و منكوب نمی‌شوند، بلکه دنیا و همه عالم را مقهور خود می‌كنند.

 

مثلش، مثل خورشید است كه در وجود آن­ها تبلور دارد. آن­ها بصیرت بالا دارند، خوب درك می‌كنند، تحلیل می‌كنند و انتقال می‌دهند. جدّاً كسی كه می‌خواهد هادی الهی باشد و مردم را به سوی پروردگار عالم ببرد، باید این خصایص را داشته باشد و إلّا محال است بتواند این راه سنگین را طی كند؛ یعنی بدون این خصایص، بعید است کسی بتواند امر هدایت را انجام دهد.

 

ما معصومیم!

 

پروردگار عالم در آیه 113 سوره نساء - كه بعضی از اعاظم آن را به عنوان آیه عصمت انبیاء و نبیّ مكرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان كرده­اند - نكته­ای را تبیین می‌فرمایند.

 

در آیات قبلی آن که راجع به گناه است، می‌فرمایند: «وَ مَنْ یَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَكْسِبُهُ عَلى‏ نَفْسِهِ»[1]. این آیه ضمن این ­كه یك درس اخلاقی می­باشد، هشداری نیز برای بشر است كه بدانند چرا یك عدّه در حدّ اعلی قرار می‌گیرند. دلیل این است که آن­ها اثم ندارند.

 

«وَ مَنْ یَكْسِبْ إِثْماً» هر كس گناهی كسب كند، «فَإِنَّما یَكْسِبُهُ عَلى‏ نَفْسِهِ» نفس خود را بیچاره و گرفتار می‌كند و به خود ضرر می­زند.

 

ظاهر امر این است كه اصلاً چون فطرت همه بشر خدایی است، «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه»[2]، همه یك پرده از عصمت را دارند؛ یعنی مشمول عصمت اوّلیه هستند، منتها بشر این پرده عصمت را با گناه می‌درد.

 

در انتهای این آیه می‌فرماید: «وَ كانَ اللَّهُ عَلیماً حَكیماً»[3] پروردگار عالم دانا به اعمال خلق است و كارهای او از روی حكمت می­باشد.

 

در آیه بعد اشاره می­فرماید: «وَ مَنْ یَكْسِبْ خَطیئَةً أَوْ إِثْماً»[4] - معلوم می‌شود پروردگار عالم می‌خواهد مجدّداً تكرار تأكیدیّه كند كه حتّی خطا هم این حالت را دارد و از انسان سلب توفیق می­کند - «ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَریئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً» هر كس که خطا یا گناهی از او سر بزند یا تهمتی به دیگری ببندد، مرتكب بهتان و گناه بزرگ و آشكاری شده است - «إِثْماً مُبینا» گناه آشكار است که انسان باید از آن مواظب باشد -

 

به هر حال پروردگار عالم می‌فرماید: تمام این گناهان به خودشان برمی‌گردد و این­ها به نفس خود ظلم می‌كنند. در آیات قبلی نیز به این مطلب اشاره شده است که گناه، ظلم به نفس است، نه ظلم به پروردگار عالم، «وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ...»[5] - كسی كه عمل بد انجام دهد یا به خود ظلم كند ... -

 

كد اصلی زندگی ما که تمام ابعاد اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و علمی زندگی ما را در بردارد، این است: اعمال ما هیچ سود و ضرری برای پروردگار عالم ندارد؛ نه اطاعت ما سودی به او می­رساند و نه گناه ما ضرری برای او دارد.

 

به قول عرفای عظیم­الشّأن، بشر چه بخواهد، چه نخواهد بالاخره در عالم تاجر است و تجارت حقیقی را برای نفس خود می­کند، «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه»[6]. پس گناه او به خودش ضرر می‌زند و دوری از گناه هم برای خود او نفع دارد.

 

لذا همان­طور که بیان شد پرده عصمت اوّلیه برای همه وجود دارد منتها باید مواظب بود که با گناه از بین نرود.

 

بصیرت عصمتیّه

 

بعد از این آیات پروردگار عالم می‌فرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوكَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُم»[7] اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهی از آن­ها همّت را بر آن گماشته بودند كه تو را از راه صواب دور سازند امّا به حقیقت آن­ها خود را از راه حقّ و صواب دور ساختند.

 

معلوم می‌شود آن­هایی كه می‌خواستند پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را به تعبیر قرآن به گمراهی و راه ناصواب بكشند، «یُضِلُّوكَ»، با این كارهایی که کردند، به خودشان ضربه ­زدند[8].

 

پروردگار عالم در ابتدای این آیه بیان می­فرماید: «اگر فضل و رحمت پروردگار عالم شامل حال تو نبود»، معلوم می­شود آن پرده عصمتی که می‌گوییم، از ناحیه خالق است و هیچ مخلوقی چیزی از خود ندارد. قادر متعال اوست که صمد است «اللَّهُ الصَّمَد»[9]، یعنی بی­نیاز مطلق است.

 

عرفا یک تعبیر عرفانی دارند که اگر آن را به خوبی درك كنیم، برنده­ایم؛ می‌فرمایند: هر چه بی­نیازی حضرت حقّ بیشتر است، همان­قدر بشر در مقابل او نیازمند است.

 

ما جدّاً باید بدانیم كه پروردگار عالم بی­نیاز است و آن چه مرحمت می‌كند، از قادر بودن او ناشی می­شود. ما نیستیم که حرف می‌زنیم و فكر می‌كنیم، بلکه خالق مرحمت كرده است. اگر كسی احساس ‌كند خودش چیزی دارد، جدّاً باخته و بیچاره و بدبخت است؛ چون تمام این­ها رحمت پروردگار عالم است.

 

حضرت حقّ به نبیّ خود می‌گوید: اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْكَ وَ رَحْمَتُهُ»، گروهی از آن­ها، یعنی دشمنان اسلام همّت را بر آن گماشته بودند كه تو را از راه صواب دور سازند «لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوكَ». منظور از این آیه چیست؟ مگر پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نعوذبالله بچّه است كه گول بخورد؟!

 

خیر، منظور از این آیه کارهایی مانند ساختن مسجد ضرار است. یعنی گاهی دشمنان با نام دین انسان را فریب می­دهند - به این نکات مهم دقّت کنید -

 

لذا یكی از خصایص عصمت، بصیرت عصمتیّه است؛ یعنی معصوم بصیر، بینا و آگاه است، می‌فهمد و متوجّه است. معصوم این­گونه نیست كه فقط در جایی بنشیند و تسبیحی در دست بگیرد. معصوم تا نگاه كند، می‌فهمد و درک می­کند.

 

تالی­تلو معصوم هم همین­طور است. آقای ری­شهری در خاطرات خود نوشته است: ‌امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ بعد از همان جلسه اوّلی که سیّد مهدی هاشمی[10] ‌خدمت ایشان آمده بود، بیان فرموده بودند: «مواظب این فرد باشید». امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ بصیر بودند. پس حتّی تالی­تلو معصوم هم این بصیرت را دارد.

 

آیت­الله اشراقی(رحمة اللّه علیه) در خاطرات خود بیان کرده­اند: موقعی که آسیّد حسین - نوه امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ - به مشهد رفته بود و از بنی صدر دفاع كرده بود، مردم ریخته بودند او را بزنند، او كُلت خود را درآورده بود. به امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ خبر دادند كه او این كار را كرده است، ایشان فرمودند: بگویید او را تحت­الحفظ بیاورند، اگر هم كلت كشید به او تیراندازی كنند! - به پسر و تنها یادگار آقا مصطفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تیراندازی کنند! -

 

آقای اشراقی موقعی که می­خواهد دستور امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را ابلاغ کند، می‌گوید: امام فرموده است او را تحت الحفظ بیاورید، امّا قسمت دوّم فرمایش امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را نمی‌گوید. وقتی نزد امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌آید، امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌گویند: گفتی؟ می‌گوید: گفتم. امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌گویند: هر دو را گفتی؟ او مجبور می‌شود که بگوید: نه، هر دو را نگفتم. امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می­فرماید: دوباره زنگ بزن و هر دو را بگو.

 

این یعنی چه؟ یعنی او می‌فهمد، بصیر است؛ چون در یك پرده عصمت است و افراد را می‌شناسد.

 

یا این که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ به آقای منتظری فرموده بودند: تو در سیاست وارد نشو، گرچه می‌دانم باز هم دست بر نمی‌داری.

 

مطلب دیگر در مورد منافقین بود که بارها به نجف آمدند امّا هرچه به امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اصرار ­کردند که آن­ها را بپذیرند، امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آن­ها را نپذیرفتند. ‌گفتند: آقا! حدّاقل ببینید عقیده این­ها چیست. یك جزوه ‌دادند که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بخواند امّا امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) حتّی آن جزوه را هم تا انتها نخواندند و فرمودند: به هیچ عنوان این­ها را نمی‌پذیرم.

 

در سال 41 حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ را دستگیر ­کردند و بعد از مدّتی آزاد كردند. وقتی مردم ­فهمیدند که آزاد شدند، جمعیّت زیادی به ملاقات ایشان ­آمدند. علما که می‌آمدند، امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ به آن­ها اشاره می‌كردند که بالا بیایید. افرادی هم از جبهه ملّی مانند سحابی، ابراهیم یزدی و ... به آن­جا ­رفتند. وقتی آن­ها آمدند، امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ فقط نگاهی به آن­ها كردند و چیزی نگفتند.

 

دیگران توقّع داشتند امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ آن­ها را به داخل دعوت کنند. رفتند به امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ گفتند، امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ فرمودند: می‌دانم و چیز دیگری نفرمودند. حتّی حاج آقا مصطفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ هم به امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ گفتند امّا امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ فرمودند: خوب این­ها هم مثل بقیّه هستند که ایستادند.

 

خیلی از افراد به امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ شکایت كردند كه این نوع برخورد درست نیست. حتّی به ایشان انتقاد هم شده بود كه اگر كسی وارد مبارزه می‌شود، باید راه­ها را بلد باشد، تیز و كیّس باشد، بداند چه كار كند، امّا شما اصلاً بلد نیستید چگونه عمل کنید، نمی‌شود با گروه­های به این خوبی این طوری برخورد کرد و آن­ها را از خود طرد كرد امّا امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ می‌دانستند چه کنند. پرده عصمت این­گونه است.

 

این­جا هم كه می‌فرماید: «طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوكَ» گروهی همّت را بر آن گماشته بودند كه تو را از راه صواب دور سازند، منظور همان مسجد ضرار ساختن­ها و ... است؛ یعنی دشمنان حتّی گاهی با اسم دین هم وارد می­شدند.

 

امّا پروردگارعالم می‌گوید: ما مواظب تو بودیم و این یعنی عصمت.

 

«وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُم» به حقیقت آن­ها خود را از راه حقّ و صواب دور ساختند. اتّفاقاً این یك بدبختی برای خود آن­هاست و خودشان متوجّه نیستند. خود خدا هم دوست ندارد آن­ها گمراه شوند. آن­ها خودشان، خود را به گرفتاری می‌اندازند.

 

به قول مقام معظّم رهبری(حفظه اللّه) که در قضیه فتنه­های اخیر فرمودند: یك عدّه از این­ فتنه­گران، كسانی هستند كه خودشان می‌خواهند خودشان را از كشتی نجات انقلاب به بیرون پرت كنند.

 

قرآن هم می‌فرماید: «وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَكَ مِنْ شَیْ‏ءٍ» هیچ زیانی نمی‌توانند به تو برسانند؛ چون «وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة» خدا به تو قرآن و حكمت را مرحمت كرد.

 

یک عدّه بیان می­کنند: منظور از حکمت، همان مقام عصمت و نبوّت عظیم است.

 

«وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ» آنچه را كه نمی‌دانستی، خدا به تو مرحمت كرد، «وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْكَ عَظیماً» فضل و لطف خدا بر تو بسیار عظیم است.

 

بیان می­شود که این آیه دلالت بر عصمت انبیاء دارد و پروردگار عالم می‌فرماید: ما خودمان نگهدارنده آن­ها هستیم. چون انبیاء می‌خواهند خلق را هدایت كنند، طبعاً باید فضل و رحمت پروردگار عالم برایشان باشد و این فضل و رحمت پروردگار عالم، همان عصمت كامله خداست كه به ایشان مرحمت كرده است.

 

حتّی پروردگار عالم در رابطه با این مطلب، اسراری را تبیین فرموده است. مثلاً وقتی آیه «غُلِبَتِ الرُّوم»[11] نازل شد، بعد از مدّتی مردم دیدند همان­طور که پروردگار عالم فرموده بود، رومی‌ها مغلوب شدند و هفت سال نگذشت که مجدّد ایرانی­ها مغلوب شدند. پس تمام این­ مسائل را قرآن تبیین كرده و این­ها دلیل بر عصمت می­باشند.

 

صراط عصمت

 

لذا معلوم می‌شود معصوم باید از هر لغزش، گناه و حتّی اشتباهی محفوظ بماند تا بتواند هدایت كند.

 

بعضی راجع به «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم» بیان فرمودند: صراط مستقیم یعنی صراط عصمت؛ چون پروردگار عالم در ادامه آن آیه می­فرماید: «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» صراط مستقیم، صراط کسانی است که پروردگار عالم به آن­ها نعمت مرحمت كرده است. این نعمت چیست؟ این كه این­ افراد همه مسائل را سریع درك می‌كنند، مواظب هستند و از خطا حتّی خطای فكری دورند؛ چون حتّی اگر خطای فكری صورت گیرد، دین ساقط می‌شود.

 

جرج جرداق مسیحی می‌گوید: اگر حضرت علیبنابی­طالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) لحظه­ای خطا می‌كرد، امروز چیزی به نام شهادتین و اسلام نبود.

 

یعنی امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) هیچگاه خطا نکردند و مواظب و هشیار بودند. ایشان حتّی تا چهل شب درباره خلافت و وصایت، مدام به این طرف و آن طرف رفتند و اعلان كردند امّا خطا نكردند؛ چون بناست اصل اسلام حفظ شود. لذا ایشان مواظبت كردند كه این اصل حفظ شود.

 

این در حالی است که ایشان به راحتی می­توانستند جلوی آن­ها بایستند، ایشان كسی بودند كه درب خیبر را از جا كندند. امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) آدم ضعیفی نبودند. کما این که یک مرتبه هم لباس زرد پوشیدند - که در روایات خود اهل جماعت هم داریم كه پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: از آن روزی كه دیدید امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) (ایشان به اسم كوچك فرمودند) ردای زرد پوشیده، بترسید و در آن روز هر كسی به خانه خودش برود - امّا با این حال اقدامی ‌نكردند.

 

اگر می‌خواستند اقدامی ‌كنند، طبیعی است هیچ كس حتّی ابابكر و عمر هم نمی‌توانستند جلوی ایشان بایستند. هیچ كس طاقت ضرب شست امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را نداشت.

 

وقتی عَمرو بن عبدود آن طور ضربه می‌خورد و به قدری به او برمی‌خورد که آب دهان به صورت حضرت می­اندازد - بدانید این آب دهان انداختن عَمرو بن عبدود، یعنی به او بسیار برخورده چون هیچ كسی جرأت نداشت با او بجنگد و هم طراز خودش را فقط حمزه سیدالشّهداء می‌دانست - امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) از روی سینه او بلند می‌شود، چند قدم راه می­رود، بعد می‌آید سر او را از تن جدا می‌كند که آن فرمایش قدسی هم نازل می­شود: «ضَربَةُ عَلِیّ یَوم الخَندَق أَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثَّقَلِین»[12].

 

حالا این امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) از ابابكر و عمر و دیگران می‌ترسند؟! اگر امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) شمشیر به دست می‌گرفتند، هیچ کس جرأت ایستادن در برابر ایشان را نداشتند. خود مولی­الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) در حالی که ردای زرد پوشیده بودند، به بی­بی دو عالم(صلوات اللّه و سلامه علیها) فرمودند: من شمشیر به دست می‌گیرم و می‌روم امّا وقتی می­خواستند بیرون بروند، ناگهان صدای اذان را شنیدند، فرمودند: من می‌روم و سر تمام این­ها را مثل برگ خزان پاییز پایین می‌ریزم، امّا دیگر این صدای اذان نخواهد بود.

 

پس امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) خطا نكردند. کار عصمت این است كه ولو به لحظه­ای خطا نكند؛ چون اگر خطا كند، اصل دین از بین می‌رود. امام آمده است که هادی خلق به سوی خدا باشد و دین مجموعه قوانین الهی است. پس اگر خطایی از او سر زند، تمام است و دین از بین می‌رود. لذا مواظبت می‌كند كه نكند اصل دین از بین برود.

 

پس می‌بینیم كه آیه «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّین» هم راجع به همین عصمت بیان شده است.

 

شرط عصمت اوّلیه

 

همان­­طور که بیان شد آیه 113 سوره نساء، به عصمت انبیاء پرداخته است امّا ما نه تنها قائل به عصمت انبیاء هستیم، بلكه می­گوییم: هر كسی به شرط ایمان یک عصمت اوّلیه­ای دارد. آیات 69 و 70 سوره نساء این مطلب را بیان می­کنند.

 

پروردگار عالم می­فرماید: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ»[13] آن­ها كه خدا و رسول را اطاعت كنند، البته با كسانی كه خدا به آن­ها لطف و عنایت كرده است، همراه می­شوند، «مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفیقا» که آن­ها انبیاء، صدّیقین، شهدا و صالحین هستند و رفیقانی نیكو می­باشند.

 

اگر این اطاعت به وجود بیاید، نعمتی كه پروردگار عالم به انبیاء، صدّیقین، شهدا و صالحین می‌دهد، به این­ افراد نیز مرحمت می­کند و این از باب فضل و بخشش خداست «ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ».

 

در انتهای آیه نیز می­فرماید: و علم ازلی خدا كفایت می‌كند، «وَ كَفى‏ بِاللَّهِ عَلیماً»[14]. نفرمود: «إنَّ اللّه عَلیمٌ حَكیم»، بلکه فرمود: «كَفى‏ بِاللَّهِ عَلیماً» یعنی برای خدا كفایت می‌كند كه به آن­ها از آن علم ازلی خود، علم مرحمت كند.

 

پس باید بدانیم منظور از عصمت، فقط عصمت از گناه نیست - كه البته آن هم حتماً باید باشد - بلکه منظور از عصمت، عصمت از خطاست كه یك عدّه از اهل جماعت هم این عصمت از خطا را قبول دارند و بیان كرده­اند.

 

 

بهترین تأویل کننده

 

قرآن آیات زیادی راجع به عصمت نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) دارد و این عصمت را بالصّراحه تبیین می‌فرماید. نکته بسیار مهمّی‌ که وجود دارد این است که در جلد دوم کتاب طبری و ینابیع الموده ابن ماجه قزوینی و همچنین کتاب ابونعیم حافظ - که همه از اهل جماعت هستند - اشاراتی هر چند گذرا به این آیات شده است و آن­ها خودشان هم متعجّب­اند که چرا بعضی از رؤسای آن­ها قائل به عصمت انبیاء نیستند. به فضل الهی تعدادی از این آیات را عرض می‌کنیم.

 

پروردگار عالم به اهل ایمان خطاب می‌کند که از خدا، رسول و اولی­الأمر - که ما قائل هستیم حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هستند - اطاعت کنید، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[15].

 

همه، اطاعت از خدا را قبول دارند و بین اهل جماعت و شیعه در این زمینه هیچ تفاوتی نیست. اهل جماعت می‌گویند: ما به سنّت هم قائلیم، امّا می‌گویند در سنّت، عصمت نیست، درحالی که این آیه می‌فرماید: عصمت نه تنها برای نبی، بلکه حتّی برای اولی­الأمر هم وجود دارد و این مطلب از قسمت بعدی آیه برداشت می­شود.

 

می‌فرماید: «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً» اگر در یک مطلبی نزاع داشتید؛ یعنی با هم مشکل داشتید و کارتان به نزاع کشید، آن را به سمت خدا و رسولش ببرید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، چون این برای شما بهتر است - شاید در این­جا «تَأْویل» خلاف آن چیزی که بعضی از مترجمین نوشته­اند به معنای همان تفسیر باشد، یعنی در آن صورت، بهترین تفسیر آن مطلب برای شما خواهد بود -

 

پس می­فرماید: وقتی در مواردی با هم نزاع دارید، یکی می‌گوید: ما بهتر می­گوییم، یکی دیگر می­گوید: نه، عقل ما بهتر اس و عقلای ما این­طور می‌گویند؛ «فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ» مدام عقلا عقلا نکنید، معلوم است که عقلای عالم چه کسانی هستند؛ عقلای عالم خود خدا و رسول او هستند، پس نزاع را به سمت این عقلا ببرید، اگر به خدا و روز آخر ایمان دارید؛ چون «ذلِكَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلا» این برای شما بهتر است و رسول بهترین تأویل، تفسیر و حقیقت را برای شما بیان می‌کند.

 

این دلالت بر چیست؟ یعنی رسول در پرده عصمت است و در تعریف چیزی خطا نمی‌کند. وقتی شما با هم به مشکل برخوردید، هرچه رسول بگوید، اوّلاً برای شما خیر است «ذلِكَ خَیْرٌ»، ثانیاً «أَحْسَنُ تَأْویلا» است. حتّی «حَسَن» هم نیست بلکه «أَحْسَنُ» است؛ یعنی به تعبیر عامیانه، دیگر مو لای درز آن نمی‌رود و این بهترین وجهی است که بیان می‌کند.

 

چه کسی می‌تواند بهترین را بیان کند؟ آن که از خطای فکری دور باشد. چون حتّی مراجع هم که فتوا صادر می‌کنند، در انتها می‌گویند: «وَ اللّهُ العالِم» یا «وَ اللّهُ أعلَم»؛ یعنی فتوا این است امّا خدا آگاه است.

 

ولی در این­جا بیان می­شود: خدا به خودی خود آگاه است، امّا وقتی رسول هم چیزی را بگوید یعنی خدا گفته است و هیچ شکّی در آن نیست.

 

کما این­ که فرمود: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ»» خدا را اطاعت کنید و رسول را نیز اطاعت کنید و این اطاعت رسول، همان اطاعت خداست؛ چون اگر در کوچکترین چیزی شما نزاع داشته باشید، وقتی به سوی خدا و رسولش ببرید، بهترین مطلب را برای شما تأویل می­کنند، اگر ایمان به خدا و آخرت دارید. پس معلوم شد که این آیه دلالت بر عصمت دارد.

 

 

سخت ترین مانع در مقابل عصمت

 

پروردگار عالم در آیات بعدی به خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) خطاب می‌کند: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ یُریدُونَ أَنْ یَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَكْفُرُوا بِهِ وَ یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً»[16] آیا نگاه نمی‌کنی و تعجّب نمی‌کنی از این که آن­ها گمان می­کنند به آن چه که بر تو و بر پیامبران گذشته نازل شده ایمان دارند، امّا برای رفع نزاع­هایشان به طاغوت - که خداوند دستور داده تا از آن دوری کنند و کافر به آن باشند - مراجعه می­کنند. شیطان می­خواهد آن­ها را شدیداً گمراه کند «یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً».

 

بعد می‌فرماید: «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ»[17]، وقتی به آن­ها گفته می‌شود به حکم خدا و رسول بازگردید؛ یعنی در برابر آنچه که خدا و رسول می‌گوید، مطیع محض باشید، «رَأَیْتَ الْمُنافِقینَ یَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً»؛ می­گویند: چرا باید هرچه خدا و رسول می‌گویند، عمل کنیم؟ ما هم آدم هستیم، ما هم عقل داریم، ما هم نظر داریم، باید اجماع نظرات ملاک باشد، در یک جامعه مدنی بالاخره نظر ما هم حاکم است!

 

امّا ما باید بدانیم آن­جا هم که قرآن بیان می‌فرماید: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُم»[18] اصلاً بحث سر این نیست که ای پیامبر! به مشورت عمل کن، بلکه امر به شورا است و آن هم «بَیْنَهُم»؛ یعنی در بین آن­ها. حتّی به تعبیر بعضی از مفسّرین، این آیه می‌فرماید: شورا را بین آن­ها قرار بده، نه این­ که خودت به مشورت با آن­ها عمل کن - که به فضل الهی به این آیه می‌پردازیم -

 

«رَأَیْتَ الْمُنافِقینَ یَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً» شما گروه منافقین را می­بینی که مردم را سخت از گرویدن به تو منع می‌کنند. «یَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً» یعنی هزار بهانه می‌آورند، تبلیغات می‌کنند که مگر او­ کیست؟! او هم یک آدم مثل من و تو است، چرا باید فکرمان را دست یک نفر بدهیم؟! ما هم آدم هستیم، او هم آدم است، چه کسی گفته پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) باید برای همه ما تصمیم بگیرد؟! بله، او خوبی­هایی دارد، ما هم آن­ها را می‌دانیم و این را که او تا به حال امین بوده و بت نپرستیده، قبول داریم، امّا یعنی چه هر چه او گفت ما بپذیریم؟! مگر ما آدم نیستیم؟! مگر ما عقل نداریم؟! مگر ما تفکّر نداریم؟! مگر ما، مگر ما ...، مدام این تعابیر را می‌گویند که «صُدُوداً» اشاره به همین مطالب دارد.

 

گاهی در دانشگاه­ها و ... می‌گویند: در یک جامعه مدنی اصلاً رهبری یعنی چه؟! این ­که یکی باید حرف آخر را بزند، یعنی چه؟! برای چه امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) باید کسی را تعیین می‌کرد؟! اصلاً امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دیکتاتور بود، برای چه قائم مقام را که این­ها انتخاب کرده بودند، برداشت؟! و ... .

 

قرآن می‌فرماید: این­ها موانعی سخت هستند و جالب این است که عنوان منافقین را هم برای این­ها به کار می­برد «رَأَیْتَ الْمُنافِقینَ».

 

این را به عنوان کد به ذهنتان بسپارید: همیشه مشکل اصلی ادیان الهی، با منافقین خودشان است، نه با کفّار. همان­طور که این مطلب در قرآن هم بیان می­شود و برای همین است که قرآن می‌فرماید: پست­ترین جای جهنّم برای منافقین است، «إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار»[19].

 

«یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْكَ»، آن­ها می‌گویند: ما هم ایمان داریم، ما با انقلاب مشکلی نداریم، ما می‌گوییم بعضی از این مطالب باید درست شود. شما به ما می‌گویید: ضدّ انقلاب؟! ضدّ انقلاب خودتان هستید. ما خودمان انقلابی هستیم، ما خودمان مسلمانیم، ما همراه پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جنگیده­ایم، به خدا ایمان داریم و «أشهَدُ أن لا اله اِلّا اللّه»، «أشهد أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه» می‌گوییم، ما هم معتقدیم قرآن کتاب خداست، ما هم کتاب­های دیگر را قبول داریم و ... . آن­ها این مطالب را بیان می‌کنند ولی مانع تو می­شوند و از پیوستن مردم به تو جلوگیری می‌کنند.

 

«فَكَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ»[20] وقتی مشکلی برایشان پیش می‌آید و رنج و مصیبتی از این کردار زشت خودشان می­بینند، یعنی آبرویشان را می‌بریم، مثلاً مسجد ضرار را خراب می‌کنیم، «ثُمَّ جاؤُكَ یَحْلِفُونَ بِاللَّه إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفیقاً» این­ها به خدا سوگند می‌خورند که ما در کار خود قصدی جز نیکویی و موافقت با مسلمان­ها نداشتیم.

 

- دقّت کنید، کأنَّ برای انقلاب ما هم هست - می­گویند: ما هیچ کاری نداشتیم جز این­ که می‌خواستیم انقلاب را حفظ کنیم، اگر فلان آقا خطبه خوانده است، جز خیر قصد دیگری نداشته است!

 

قرآن می‌فرماید: این­ها دروغ می‌گویند و فقط منافقین هستند که چنین حرف­هایی می‌زنند و قسم هم می‌خورند «ثُمَّ جاؤُكَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفیقاً» و می­گویند: ما اصلاً موفّقیت اسلام را می‌خواهیم، ما موفّقیت انقلاب را می‌خواهیم و ... .

 

 

علم به رموز حفظ دین

 

از این­جا به بعد، بحث عصمت را بیان می­کند، می­فرماید: «أُولئِكَ الَّذینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فی‏ قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُم»[21] خدا از قلب ناپاک­شان آگاه است، پس ای رسول! از آن­ها روی بگردان.

 

یکی می‌آید خودش را کاملاً اسلامی و انقلابی ‌نشان می‌دهد، خیلی راحت پشت سر پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم راه می‌رود، همه چیز هم می‌گوید، پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از کجا بفهمد او کیست؟! آیا اگر عصمت نداشته باشد، می‌فهمد؟! ما باشیم منحرف می‌شویم، معصوم و تالی­تلو معصوم است که درک می‌کنند و می‌فهمند که این­ها دروغ می‌گویند. حیف که بعضی از تالی­تلوهای معصوم نمی­توانند همه چیز را بیان کنند و این بیت در موردشان صدق می­کند:

 

هر که را اسرار حقّ آموختند مهر کردند و دهانش دوختند

 

و إلّا بیان می‌کردند که این­ها چه کاره­اند، همان­طور که در مورد پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این­طور است که خداوند به ایشان می­فرماید: «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُم وَ قُلْ لَهُمْ فی‏ أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغاً» با گفتار دلنشین و مؤثّر با این­ها سخن بگو و نصیحت کن، شاید برگردند. بگو برگردید، دست از این نفاقتان بردارید، حقّهبازی بس است، ما که می‌دانیم شما چه کاره هستید. پس چه کسی می‌تواند این طور باشد؟ کسی که این مطالب از ناحیه خداوند برایش تبیین شده باشد.

 

در آیه بعد می­فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»[22]، ما رسولی نفرستادیم مگر بر این مقصود که خلق به امر خدا، از او اطاعت کنند. رسولان به اذن خدا می‌آیند و طبیعی است که باید مردم را به سمت خدا ببرند، پس باید بلد باشند، آگاه و مواظب باشند و نباید خطا کنند و إلّا دین به بیراهه می‌رود.

 

شاید بفرمایید: پس چرا دین­ها تحریف شدند؟ می­گوییم: دین­ها بعد از رسولان تحریف شدند. معمولاً بعد از رسولان، چون مردم از جانشینان حقیقی آن­ها اطاعت نکردند، دین­ها به انحراف کشیده شد و إلّا هیچ رسولی نیست که دین بیاورد و در پرده عصمت نباشد، بلکه حتماً معصوم است.

 

در ادامه آیه می‌فرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً» و اگر هنگامی که این­ها به خودشان ستم کردند، از خدا آمرزش می­خواستند و به تو رجوع می­کردند که بر آن­ها استغفار کنی، خدا هم آن­ها را می­پذیرفت.

 

ولی پروردگار عالم می‌فرماید: «فَلا وَ رَبِّكَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَكِّمُوكَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»[23] به خدا قسم این­ها اهل ایمان نمی‌شوند، مگر این­ که برایشان حکمی کنی که هیچ­گونه اعتراضی در دل نداشته باشند و کاملاً از دل و جان تسلیم شوند، که در آن صورت اهل ایمانند.

 

پروردگار عالم این­ها را بیان می­کند تا بگوید: تو خودت نمی‌توانی، ماییم که تو را نگاه داشتیم.

 

بعضی می­پرسند چرا پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این کسانی را که می‌شناختند، افشا نکردند؟ - آن حلقه گمشده در این آیات، این­جا پیدا ‌می­شود - چون پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مطیع خدا هستند.

 

خدا می‌فرماید: «وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلیلٌ مِنْهُم»[24] اگر ما حکم می‌کردیم خود را بکشید یا از دیار خود بیرون بروید، اطاعت نمی‌کردند مگر اندکی، «وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ» و اگر به آنچه نصیحت و پندشان می‌دهند عمل می‌کردند، «لَكانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبیتاً» برایشان بهتر بود.

 

امّا این­ها این­طور نیستند و برای همین است که پروردگار عالم به تو می‌گوید: باید صبر کنی.

 

یکی از خصایص عصمت این است که مطیع محض خداست و رموز حفظ دین را می‌داند.

 

«وَ إِذاً لَآتَیْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظیما»[25] در آن صورت محقّقاً ما به آن­ها مزدی بزرگ و پاداشی عظیم می‌دادیم، «وَ لَهَدَیْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقیماً»[26] و آن­ها را به راه راست هدایت می‌کردیم. خدا می‌فرماید: هدایت می‌کردیم یعنی آن­ها هدایت نشدند، منتها در آیه بعدی می‌فرماید: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ»[27].

 

پس یک دسته از آیات دیگری که دلالت بر عصمت دارد و پروردگار عالم بیان می‌فرماید: ما تو را حفظ کردیم، همین آیات است؛ چون حضرت حقّ به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می‌گوید: یا رسول­الله! این­ها در قلبشان چیز دیگری است و ما می‌دانیم این­ها چه کاره هستند؛ یعنی علم به کار منافقین را یک به یک بر قلب پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جاری می‌کند و این یعنی در پرده عصمت بودن.

 

البته بیان این مطالب به صورت آیه، برای تبیین به مردم است و إلّا این مطالب از قبل بر قلب مبارک پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نازل شده بود؛ یعنی پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) همه مطالب را در قلب خودشان می‌فهمیدند که آن هم به خاطر قرار داشتن در پرده عصمت بود.

 

منتها پروردگار عالم این مطالب را بیان می‌کند که مردم بدانند با چه پیغمبری سر و کار دارند؛ پیغمبری که همه مطالب را می‌داند، ولی چون می‌خواهد در راه خدا حرکت کند، باید بعضی مواقع کوتاه بیاید و بعضی مواقع هم برخورد ‌کند که این از حالات و خصوصیّات انبیاء است.

 

 

آیاتی ضدّ عصمت یا مؤیّد عصمت؟

 

شاید بفرمایید: این آیاتی که شما گفتید درست است، امّا در قرآن آیاتی نیز ضدّ این آیات داریم. مثلاً چرا پروردگار عالم در قرآن، به نبیّ مکرّم خود، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: «وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى»[28]؟

 

سیّد مرتضی، علم­الهدی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) - شاگرد مبرّز شیخناالاعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه) و برادر سیّد رضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که نهج­البلاغه را جمع­آوری کرده - جواب خوبی به این سؤال داده است.

 

سؤال این است: بعضی از افراد - به خصوص از اهل جماعت - می‌گویند: مگر پروردگار عالم نفرمود: «وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى» تو را گمراه یافت پس هدایت کرد، پس این آیه مقتضی گمراهی آن حضرت است و نشان می­دهد که حضرت هم بالاخره یک گمراهی­هایی داشتند، چرا شما می‌گویید معصوم است؟! اصلاً لزومی برای عصمت انبیاء نیست، چرا این قدر تأکید بر عصمت آن­ها دارید؟! آن­ها هم گمراه بوده­اند و خدا هدایتشان کرده است. حال، پاسخ را ببینید:

 

1. حضرت سیّد مرتضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمایند: منظور از «وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى»، «وَ وَجَدَكَ ضَالًّا عَنِ النُّبُوَةِ فَهَداكَ إِلَیها» است؛ یعنی تو را گمراه بر پیامبری یافت. تو هنوز پیغمبر نبودی، نمی‌دانستی پیامبری چیست و بایستی پیامبر شوی، پس تو را به آن هدایت کرد.

 

در این­جا به طور قطع «ضلال» دارای یک تقدیر فرضی است. تقدیر فرضی یعنی از قبل چیزی بوده، الآن حذف شده و دیگر نیست، مثل همین نبوّت «وَ وَجَدَكَ ضَالًّا عَنِ النُّبُوَةِ»، این «عَنِ النُّبُوَةِ» مقدّر و در تقدیر است.

 

در بحث ادبیات، ما دو نوع تقدیر داریم، یک تقدیر مادی که تقدیر اصلی و ضمیر است و یک تقدیر معنوی. در این­جا هم تقدیر و مقدّری هست؛ یعنی درحقیقت وقتی بیان می‌کنیم: «وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ» و بعد می‌گوییم: «فَهَدى»، منظور این است که باید چیزی وجود داشته باشد که آن را ترک کرده یا از روی آن برگشته شده باشد، پس چاره­ای جز تقدیر این واژه­ای که محذوف است ندارد و آن واژه هم همین نبوّت برای رسول است؛ چون برای دیگران امکان دارد چیز دیگری باشد امّا برای رسول همان پیامبری و رسالت است که بیان می‌شود.

 

چون در آیه قبل هم می‌فرماید: - البته ایشان این مطلب را نفرموده، امّا من عرض می‌کنم و به یاری ایشان می‌آیم - «أَ لَمْ یَجِدْكَ یَتیماً فَآوى»[29] تو یتیم بودی، پس پروردگار عالم تو را پشتیبانی کرد، در پناه خودش جای داد و کاری کرد که در یتیمی ‌مطالب را بفهمی. تو این راه را نمی‌دانستی؛ چون پدر تو به عنوان نبی نبود، نمی‌دانستی نبوّت چیست و پدری نداشتی که بخواهد به تو نبوّت را تعلیم کند، پس ما بودیم که نبوّت را به تو تعلیم کردیم و تو نسبت به این مقام گمراه بودی.

 

«آوى» یک معنای دیگری هم دارد که همان آوای فارسی خودمان است. «آوى» یعنی پروردگار عالم صدای تو را که یتیم بودی بلند کرد و همه آن را شنیدند، آوای تو در همه جهان پیچید و اسمت زبانزد عالم و آدم شد امّا تو در این مسیر گمراه بودی و خودت نمی‌توانستی این کار را انجام دهی.

 

این تعبیری است که خدا همیشه به انبیاء بیان می‌کند و اتّفاقاً روایتی داریم که حضرت ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) به خدا عرضه می‌دارد: خدایا! چه چیز را دوست داری که همیشه بین ما انبیاء باشد؟ پروردگار عالم به ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) خطاب می‌کند: من دوست دارم انبیاء بدانند که همیشه دستشان خالی است و این من هستم که به آن­ها مرحمت می­کنم و این خودش دلالت بر همان پرده عصمت است.

 

یعنی دائم تذکار می­دهد که یک موقعی غفلت پیش نیاید؛ چون اگر یک موقعی خدای ناکرده غفلتی در انبیاء پیش بیاید، از پرده عصمت دور می‌شوند. کسی که منیّت داشته باشد از پرده عصمت دور می‌شود و دیگر معصوم نیست. اگر انسان احساس کند همه چیز از خودش است، بیچاره می‌شود.

 

لذا پروردگار عالم می‌فرماید: تو یتیم بودی، ما بودیم که تو را بالا بردیم «أَ لَمْ یَجِدْكَ یَتیماً فَآوى» و تو این راه را نمی‌شناختی، ما تو را به این راه هدایت کردیم «وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى» و تو کسی را نداشتی، چیزی نداشتی، ما تو را غنی کردیم «وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى‏»[30]. تو علمی هم ‌نداشتی، ما بودیم که به تو گفتیم: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذی خَلَقَ»[31]. تو هیچ چیزی نداشتی. منظور از «فَأَغْنى»، فقط بحث مادّی نیست، منظور این است که ما تو را از همه مطالب غنی کردیم.

 

پس نکته لطیفی در این­جا است که می‌خواهد لطف پروردگار عالم را به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان کند. لذا «ضالّ» در این­جا به این معناست: «وَ وَجَدَكَ ضَالًّا عَنِ النُّبُوَةِ فَهَداكَ إِلَیها». این نعمت بزرگی بود که پروردگار عالم به او مرحمت کرد و رحمتی که پروردگار عالم بیان می‌کند «وَ لَسَوْفَ یُعْطیكَ رَبُّكَ فَتَرْضى»[32]، همین است - گرچه باز هم بزرگ­ترین نعمت نیست. بزرگ­ترین نعمت این است که پروردگار عالم آن را به عنوان بندگی می‌نامد «عَبدُهُ و رَسُوله» -

 

2. دوّمین جوابی که حضرت سیّد مرتضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن سیّد عظیم­الشّأن می‌فرمایند، این است که مراد از گمراهی، گمراهی از زندگی است و در حقیقت منظور این است که او نمی‌دانست چگونه باید افراد را هدایت کند و اگر به دست خودش بود نمی‌توانست این کار را انجام دهد.

 

ایشان می‌فرمایند: «هُوَ ضالٌ لایَدری مایَصنَعُ وَ مایَهدی الخَلق باللّهِ تبارکَ و تَعالی» یعنی او کسی است که نمی­داند چه کرده، «وَلا أینَ» و به کجا می‌رود و چگونه است؟ او نمی­دانست چگونه باید این خلق را به خدا هدایت کند و خداست که می‌داند و به او عنایت می‌کند.

 

پس منظور از گمراه این است که اگر خودت می‌خواستی آن­ها را هدایت کنی، چون گمراه بودی، نمی‌توانستی و این ماییم که چنین کاری کردیم.

 

در این چهل سالی که بین آن­ها بودی، با این­ که خودت هیچ بتی هم نپرستیدی، آیا توانستی آن­ها را هدایت کنی؟! امّا بعد از این ­که تو را مبعوث کردیم، ما بودیم که توانستیم آن­ها را هدایت کنیم و إلّا خودت در این راه گمراه بودی که چطور آن­ها را هدایت کنی. آن هم کسانی که همه مورّخین می­نویسند: حالا می‌فهمیم چرا آخرین پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) باید در قوم عرب می‌آمد. اگر آخرین پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در قوم عرب نمی‌آمد صددرصد دین خدا متزلزل می‌شد؛ چون آن­ها گمراه­ترین قوم بودند.

 

لذا معجزه بزرگ پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شقّ­القمر نبود - البته این هم معجزه عجیبی بوده و از لحاظ علمی ثابت شده. الآن دانشمندان به این مطلب پی برده­اند که در زمانی نه چندان دور، ماه دو نیم شده است - بزرگ­ترین معجزه پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این بود که در گروهی مبعوث شد - که اگر تاریخ آن زمان را بخوانید، متوجّه می­شوید - که بدترین و گمراه­ترین انسان­ها بودند. کسانی که نمی‌شد آن­ها را به هیچ­ طریقی هدایت کرد. کسانی که بچّه­هایشان را می‌کشتند، دائم در جنگ بودند، ملخ­خور و ... بودند و اصلاً آداب معاشرت اوّلیه را هم بلد نبودند. امّا پیامبری آمد که حتّی آن­ها را ایثارگر بار آورد، مجروحی تشنه است برای او آب می­آورند، می‌گوید: نه، برادر رزمنده­ام تشنه است، به او بده، می‌برد به آن یکی بدهد، می‌گوید: نه، ببر به یکی دیگر بده، می‌برد به آن یکی بدهد می‌بیند شهید شده، وقتی برمی­گردد می‌بیند همه آن­ها شهید شدند و هیچ کدام هم آب نخوردند. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، آن­ها را از آن مقام خودخواهی و منیّت به مقام ایثار رساند و این بزرگ­ترین معجزه پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است.

 

«وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى» تو نمی‌توانستی، این ما بودیم که تو را بر این کار قادر ساختیم.

 

اتّفاقاً همین آیه دلالت بر عصمت است، اگر کسی معصوم نباشد - عصمت یعنی نگاه دارنده - و خدا او را نگاه ندارد، نمی‌تواند هدایت کند.

 

لذا پرودگار عالم پیامبران را در عصمت قرار داد که بتوانند مردم را هدایت کنند و إلّا نمی‌توانستند؛ چون به عقل و فکر ظاهری بشر نمی‌شود، هدایت کرد، پس کس دیگری است که این هدایت را انجام می­دهد.

 

3. ایشان در وجه سوم می‌فرمایند: ممکن است این آیه به این معنا باشد که تو به هنگام هجرت، در میان راه مکّه و مدینه، بلد نبودی چه کنی، خدا تو را هدایت کرد و از فتنه دشمنان ایمن شدی، گفت: در غار برو و تو هم رفتی و از شرّ دشمنان ایمن ماندی.

 

البته به نظر می‌رسد، چون این سوره مکّی است، صیغه ماضی «وَجَدَكَ» را می­توان به «سَیَجِدُکَ» بیان کرد؛ یعنی تو را خواهد یافت. در زبان عربی هم رایج بوده که این­طور بیان شود. یعنی ما تو را گمراه یافتیم، خودمان تو را هدایت کردیم و از دست دشمنان در امان داشتیم.

 

4. در چهارمین وجه این­گونه بیان می­شود: مراد از «وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى‏» این است که حضرتش در میان قوم خود «مضلول» یعنی ناشناخته و گمشده بود و او را به حقّ نمی‌شناختند.

 

قرآن نیز اشاره کرده است که آن­ها کاری کردند که حتّی صدای خود خدا هم در آمد. به درب خانه پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می‌آمدند و صدا می‌کردند: محمّد! خدا گفت: این چه نوع صحبت کردن است؟! احترام بگذارید. آن­ها بی ادب بودند و حقّ پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شناخته شده نبود. کمااین ­که حقّ پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هنوز هم در بین مردم شناخته شده نیست و آن هنگام که امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) می‌آیند، حقّ پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شناخته می‌شود.

 

پس خداوند تو را شناساند و هدایت کرد. کمااین ­که در عرب رایج است که مثلاً اسم شخصی را می‌برند و می­گویند: «فلانٌ ضالٌ فی قومهِ و بینَ اهله» یعنی فلانی در میان قوم خودش شناخته شده نیست. خداوند نیز می­فرماید: «وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى‏» تو بین مردم خودت شناخته شده نبودی، پس خدا کاری کرد که شناخته شوی.

 

از همه معانی زیباتر، همان بحث اوّل و دوّم است که بیان شد. این ­که تو خودت چیزی از نبوّت نمی‌دانستی، «ضَالًّا عَنِ النُّبُوَةِ وَ الرِّسالَةِ فَهَداكَ إِلَیها» و مورد بهتر همان وجه دوّم است که تو نمی‌توانستی این­ها را از این گمراهی بیرون بیاوری و ما بودیم که به تو آموختیم. این بهترین وجه است. این مطالب را حتّی اهل جماعت هم قبول دارند که در عرب این­گونه بوده است.

 

این مطلب را دوباره تأکید می­کنیم که خود این «وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى‏» تو در هدایت کردن این­ها گمراه بودی و ما بودیم که راه هدایت را به تو یاد دادیم، دلالت بر عصمت است و إلّا کار کردن با یک سری انسان­هایی که واقعاً هدایت کردنشان معجزه می‌خواهد، جدّاً سخت است و خود این مطلب نشان­دهنده این است که اگر کسی معصوم نباشد، نمی‌تواند این­ها را هدایت کند.

 

این مطالب مقدّمات بحث عصمت است و إن­شاءالله در آینده این بحث شیرین­تر می‌شود.

 


 


 

[1]نساء / 111

 

[2] روم / 30

 

[3] نساء / 111

 

[4] نساء / 112

 

[5] نساء /110

 

[6] نور/ 37

 

[7] نساء / 113

 

[8] در این­جا یك نكته اخلاقی بگوییم، می‌گویند: آن كسی كه می‌خواهد به دیگران ضربه بزند، نمی‌داند اوّل به خود ضربه زده است. اگر بساط گناهی را برای دیگران پهن كند، اوّل از همه خود دچار آن ضرر می‌شود. همان كه می‌گویند: چاه نكن بهر كسی/ اوّل خودت بعداً كسی. اگر کسی را به قتل هم برساند، از مقدّمه قتل تا انجام عمل قتل، مشغول خریدن گناهانی برای خود است. از مقدّمه مجلس گناه تا بر پاشدن و اتمام آن، ضرر اوّل برای خود اوست و بعد دیگری.

 

شاید این همان مطلبی است كه پروردگار عالم در این آیات به آن اشاره می­فرماید و در ابتدا این­گونه بیان می­کند: «وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ»، بعد می­فرماید: «وَ مَنْ یَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَكْسِبُهُ عَلى‏ نَفْسِهِ» و نهایتاً در این آیه به این مطلب اشاره می­کند که «وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُم وَ ما یَضُرُّونَكَ مِنْ شَیْ‏ءٍ».

 

[9] توحید/ 2

 

[10] او برادر داماد آقای منتظری بود و اعدام شد. خیلی­ از افراد می‌خواستند که او اعدام نشود امّا امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ قاطعانه فرمودند: باید اعدام شود. تازه آن­ها گروه­هایی هم به عنوان گروه­های جهادی درست كرده بودند كه مثلاً در خارج از كشور، چه كشورهای اسلامی ‌و چه غیر اسلامی مبارزاتی داشته باشند.

 

[11] روم / 2

 

[12] إقبال‏الأعمال، ص: 467

 

[13] نساء / 69

 

[14] نساء / 70

 

[15] نساء / 59

 

[16] نساء/ 60

 

[17] نساء/ 61

 

[18] شوری/ 38

 

[19] نساء/ 145

 

[20] نساء/ 62

 

[21] نساء / 63

 

[22] نساء / 64

 

[23] نساء/ 65

 

[24] نساء/ 66

 

[25] نساء/ 67

 

[26] نساء/ 68

 

[27] نساء/ 69

 

[28] ضحی/ 7

 

[29] ضحی/ 6

 

[30] ضحی/ 8

 

[31] علق/ 1

[32] ضحی/

 

 



ارسال نظر برای این مطلب


کد امنیتی رفرش