به امید ظهو مولا و سرورمان حضرت حجت ابن الحسن ( عجل الله فرجه الشریف )

آخرین ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
شهید محمود رضا بیضائی 0 204 bonakdar

پلورالیسم دینی و معرفتی

پرسش:
پلورالیسم دینی و معرفتی یعنی چه؟ و سر منشأ تفکر پلورالیسم و التقاط در حوزه ی اندیشه ی دینی کدام است؟

پاسخ:
واژه ی پلورالیسم(1) در مغرب زمین کاربردهای گوناگونی دارد: در سیاست، فلسفه ی اخلاق، دین شناسی یا فلسفه ی دین، هنر و... به کار می رود. پلورالیسم پدیده ای کاملاً غربی و نگرشی برخاسته از فرهنگ مغرب زمین است که مبتنی بر بنیان هایی ویژه است که چون بنای ما در این پاسخ ها بر اختصار است از بررسی و تبیین آن ریشه ها و نقدهایی که بر آنها و بر رو بناهای آن وارد است صرف نظر می کنیم. (2) از طرفی چون ارائه ی تعریفی دقیق و جامع الاطراف از پلورالیسم چه در حوزه ی معرفت و شناخت و چه در حوزه ی دین، نیازمند انجام بررسی های فوق و نقل پیشینه ی تاریخی پلورالیسم است، باز به دلیل پرهیز از اطاله از آن می گذریم و تنها با زبانی ساده و گویا در مورد این پدیده و پدیده التقاط به توضیح می پردازیم:
پلورالیسم دینی و معرفتی یعنی آن که، اگرچه حقیقت واحدی وجود دارد که ثابت و مطلق است (3) ولی هیچ انسانی حتی پیامبران را یارای دستیابی کامل به آن نیست، هر کسی تنها بخشی از حقیقت را می تواند بشناسد و بنابراین هر مکتبی قسمتی از حق را در اختیار دارد، و کس یا مکتبی حق ندارد از شناخت مطلق حقیقت سخن گوید؛ و به اصطلاح برداشت خود را مطلق کند و یا از اعتقاد یقینی -که معنایش نفی درستی احتمال ها و اعتقادهای دیگر است- سخن براند. این گرایش با پشتوانه ی شک گرایی در فلسفه -که امروزه هم در محافل فلسفی غرب رواج دارد- به اسکپتی سیزم (4) (=شک گرایی) منتهی می شود. این گرایش بر این اساس شکل می گیرد که معمولاً نظریات در علوم مختلف اند و هر یک شامل بخشی از حقیقت است و ما نیز نمی توانیم به چیزی اعتقاد یقینی و جزمی داشته باشیم. پس بهتر است که نسبت به هیچ چیز اعتقاد قطعی و جزمی نداشته باشیم و در درستی و نادرستی نظریه ای به احتمال کفایت کنیم. در باب دین نیز پلورالیزم دینی را بپذیریم و بر اساس آن، هم دیدگاه مسلمانان را که به یگانگی خدا معتقد هستند و کسی را که عقیده ی دیگری داشته باشد مستحق عذاب ابدی می دانند، بپذیریم و صحیح بدانیم و هم عقیده ی مسیحیان را که معتقد به سه خدا هستند درست بدانیم و هم کسانی که به دو خدا معتقدند؛ خدای خیر و خدای شر؛ چون هیچ یک از این عقاید جازم و قطعی نیست؛ ممکن است هر یک درست باشد و یا نادرست باشد و ما بنا نداریم که با هیچ یک از آنها برخورد کنیم، چون همه ی آنها می تواند خوب و درست باشد.
تحمّل همه ی عقاید و نظریات متفاوت و متضاد هم بر مبنای اسکپتی سیزم و شکاکیّت -که کسی نمی تواند اعتقاد جزمی پیدا کند- استوار است و هم بر مبنای پلورالیزم. امروزه، این گرایش غالب در دنیای غرب است و برای ما به ارمغان آورده شده است. و تلاش می شود که جامعه ی ما به چنین حالتی درآید که نسبت به عقاید دینی، علمی و فلسفی تعصّب و حساسیّتی نداشته باشد و در ارتباط با هر دیدگاه و نظریه ای بگوید ممکن است این درست باشد و ممکن است نظریه ی دیگر درست باشد، و ما حق نداریم شناخت خودمان را مطلق بدانیم و بگوییم صددرصد درست است و غیر از این نیست. (5) این گرایش به دنبال نفی اعتقاد یقینی و نفی این که دین حق، مذهب حق و نظریّه ی حق یکی است، برآمده است و می گوید: در مقام بحث نباید تعصّب داشت و غیرت دینی و تعصّب در مذهب باید از بین برود تا همه با هم زندگی کنند و زمینه ی صلح و آشتی فراهم آید.
در نقد اجمالی و گذرای دیدگاه فوق باید گفت: یک وقت ما در مقام عمل -نه در مقام عقیده و باور- می گوییم باید با طرفداران مذاهب مختلف و صاحبنظران مختلف در فلسفه ها و علوم گوناگون برخورد متین، مؤدّبانه و سنگین داشت و به آنها اجازه داد که افکارشان را مطرح کنند و از آن دفاع نمایند و در حوزه های گوناگون وارد گفتگو و بحث و بررسی شوند. تقریباً این چیزی است که در هیچ نظام مذهبی و دینی و سیاسی به اندازه ی اسلام مورد توجه قرار نگرفته است و تا این حد با صاحبان ادیان مدارا نشده است.
این نوع برخورد و مدارا با پیروان سایر مذاهب الهام گرفته از سیره و سلوک اولیای دین و از جمله امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، چنان که حضرت در یکی از خطبه های نهج البلاغه می فرمایند: شنیده ام که در یکی از شهرهای عراق خلخالی از پای یک دختر ذمّی (6) درآورده اند؛ جا دارد که مسلمان به جهت این جنایت جان دهد (به تعبیر دیگر، دق کند و بمیرد). چنین برخوردی با طرفداران مذاهب دیگر از امتیازات و افتخارات اسلام و برگرفته از نصّ صریح قرآن است:
«قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ...»(7)
بگو ای اهل کتاب، از آن کلمه ی حق که بین ما و شما یکسان است (و همه بر حق می دانیم) پیروی کنیم و آن این که بجز خدای یکتا هیچ کس را نپرستیم.
و نیز آیه ی دیگری که ما را به جدال احسن دعوت می کند:
«وَ لاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ...»(8)
با یهود و نصاری و مجوس که اهل کتاب اند جز به نیکوترین طریق بحث و مجادله نکنید.
اما اگر معنای پلورالیسم این باشد که در دل و مقام عقیده و باور بگوییم مسیحیّت هم مثل اسلام است، یهودیّت هم مثل اسلام است و بین یهودی بودن و مسلمان بودن فرقی وجود ندارد، زیرا هر یک بخشی از حقیقت را دارد؛ نه اسلام حق مطلق است و نه یهودیّت. یا این که بگوییم هر دو حق هستند، مثل دو جاده ای که به یک مقصد می رسند که از هر کدام که بروی به مقصد خواهی رسید؛ بی شک چنین تلقی و برداشتی با روح هیچ دینی سازگار نیست و اصلاً با عقل نیز سازگار نیست مگر می توان گفت اعتقاد به توحید با اعتقاد به تثلیت یکسان است؟ یعنی آیا بین اعتقاد به وحدانیّت خدا با اعتقاد به تثلیت و چند خدایی تفاوتی وجود ندارد؟ آیا هم براساس دینی که می گوید:
«وَ لاَ تَقُولُوا ثَلاَثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ»(9)
(ای اهل کتاب) به تثلیت قائل نشوید (اب و ابن و روح القدس را خدا نخوانید) از این گفتار شرک باز ایستید که برایتان بهتر است.
یا قرآن، در برابر نسبت های ناروایی که به خدا می دادند و می گفتند خدا دارای فرزند است، می فرماید:
«تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً»(10)
نزدیک است که از این گفته ی زشت و پندار باطل آسمانها فرو ریزد و زمین بشکافد و کوه ها متلاشی شود.
حال وقتی اسلام با اعتقادات شرک آمیز چنین برخورد قاطعی دارد، چگونه می توانیم بگوییم اگر خواستی مسلمان باش و اگر نخواستی بت پرست یا مسیحی یا یهودی باش و این کیش ها با هم فرقی ندارند و از شمار صراط های مستقیم به سمت یک هدف هستند؟!

التقاط فکری در حوزه ی اندیشه دینی
مراد از التقاط فکری آن است که کسی با مطالعه ی آرای دانشمندان علوم مختلف نظرات و آرایی را بر می گیرد و به آنها گرایش می یابد، با این که فرد فرصت ندارد که این نظرات را با هم بسنجد و دریابد که آیا با هم سازگاری دارند یا خیر؟ او اصلاً بر این کار نه فکری کرده است و نه انگیزه ای دارد، صرفاً می گوید عقیده ام این است که فلان روان شناس یا جامعه شناس یا حقوقدان نظر بهتری دارد. و همین امر موجب التقاط فکری می شود.
متأسفانه این گونه تفکّر در حوزه ی اندیشه ی دینی هم راه یافته است و در جامعه ی اسلامی ما، بخصوص در نیم قرن اخیر نمود بیشتری داشته است. برخی افراد در یک مقطع از زندگی خود از طریق پدر و مادر و محیط و رهبران دینی عقاید را از اسلام برگزیدند و پذیرفتند، سپس در مقاطع بعدی و با مطالعه ی پاره ای، کتب، مجّلات، نوشتجات و یا استماع برخی سخنرانیها با نظریات و عقاید دیگری، از علوم و موضوعات مختلف، آشنا شدند و آنها را نیز پذیرفتند؛ بدون توجه به این که این آراء و افکار برگرفته از علوم و افراد مختلف با هم سازگاری دارند یا خیر؟ آیا مثلاً نظریه ای که از فلسفه پذیرفته اند با فلان نظریه در زیست شناسی، فیزیک، ریاضی و یا با فلان نظریه ی دینی سازگار است یا خیر؟ که البته اگر دقت کنیم، در می یابیم که در بعضی از موارد اینها با هم نمی سازند و مجموعه ی منسجمی را تشکیل نمی دهند. بطور مثال: یکی برگرفته از مکتب «خدا محور» است و دیگری برگرفته از مکتب «انسان محور یا اومانیسم»، یکی برخاسته از گرایش مبتنی بر «اصالت فرد» و دیگری برآمده از گرایش مبتنی بر «اصالت جمع»، پاره ای محصول اندیشه ی «لیبرالیسم» و «سکولاریسم» و پاره ای دیگر نتیجه ی اندیشه ی «دین محوری» است که با هم سازگاری ندارند و گاه ضدّ یکدیگر و در نقطه ی مقابل هم قرار می گیرند و این گزینش های نادرست از افکار و عقاید غیرهمسو و ناسازگار به دلیل آن است که توقّع داریم بدون داشتن اطلاعات کافی، در زمینه های گوناگون تخصّصی به اظهار نظر بپردازیم، و حوصله ی کاویدن نظرات و سنجش مبنای فکری آنها را با دیدگاههای اساسی مورد قبولمان در دین و فلسفه ی پذیرفته شده، نداریم.
از این رو، اگر بخواهیم در زمینه ی جامعه شناسی، حقوق و سیاست و مانند آنها افکار و نظراتی را بپذیریم که با عقاید دینی مان سازگار باشد، ضرورت دارد که مکتب هایی که از طریق ترجمه ی کتاب های خارجی و تبلیغ آنها به ما ارائه شده کنار نهیم و نظرات جدیدی در علوم انسانی مطرح کنیم که هم از نظر علمی و هم از نظر مبانی و اصول، با عقاید دینی مان سازگار باشند. در غیر این صورت، یا باید دست از عقاید دینی مان برداریم (11) و یا آن نظریات و افکار ناسازگار با عقاید دینی را کنار نهیم و نمی توان هر دو را جمع کرد؛ چنان که نمی توان پذیرفت که الان هم روز باشد و هم شب!
پس بدون توجه به نکته ی اساسی که ذکر کردیم نمی توان سراغ تمام افکار و نظرات رفت و از هر کدام بخشی را برگزید و به التقاط فکری و دینی تن داد؛ چه این که در این صورت، در ما گرایش افراطی پلورالیزم در شناخت و معرفت، که بدان اشاره رفت، پدید می آید.

پی‌نوشت‌ها:

1. Pluralism.
2. برای بررسی بیشتر، از جمله: ر.ک: مبانی معرفت دینی (از کتاب های سلسله دروس اندیشه های بنیادین اسلامی)، محمد حسین زاده، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، 1379، ص 95-126.
3. البته برخی طرفداران افراطی پلورالیسم حتی وجود چنین حقیقتی را هم منکرند.
4. Scepticism.
5. مثلاً حق نداریم بگوییم «خدا یکی است، و نمی شود خدا دو تا یا سه تا باشد» بلکه باید گفت: «خدایا یکی است» همان قدر درست است که «خدا دوتاست» و «خدا سه تاست»؛ و ما نباید اصرار داشته باشیم که حتماً «خدا یکی است» درست است، ممکن است «خدا دوتاست» یا «خدا سه تاست» هم درست باشد.
6. به پیروان ادیان آسمانی -غیر از اسلام- که در کشوری اسلامی و تحت حاکمیّت حکومت اسلامی زندگی می کنند، «ذمّی» گفته می شود.
7. آل عمران/64.
8. عنکبوت/46.
9. نساء/171.
10. مریم/90.
11. همان گونه که امروز، برخی در کشورمان همین را پیشنهاد می کنند.
منبع مقاله: مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1391)، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، چاپ اول.

منبع :سایت موسسه مصاف



ارسال نظر برای این مطلب


کد امنیتی رفرش