به امید ظهو مولا و سرورمان حضرت حجت ابن الحسن ( عجل الله فرجه الشریف )

آخرین ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
شهید محمود رضا بیضائی 0 204 bonakdar

جلسات مهدویت آیت الله قرهی(حفظه الله)- جلسه هفتم

جلسات مهدویت آیت الله قرهی(حفظه الله)- جلسه هفتم - اشتراک و تمایز شیعه و اهل جماعت

در مسئله کیفیّت امامت، بین ما شیعیان و اهل جماعت اختلاف است، ولی هم شیعه و هم سنّی قائلند که جامعه نیاز به امام دارد و امّتی بدون امام و ملّتی بدون پیشوا نخواهد بود.

 

اشتراک و تمایز شیعه و اهل جماعت
در مسئله کیفیّت امامت، بین ما شیعیان و اهل جماعت اختلاف است، ولی هم شیعه و هم سنّی قائلند که جامعه نیاز به امام دارد و امّتی بدون امام و ملّتی بدون پیشوا نخواهد بود.
البته این مورد فقط متعلّق به شیعه و سنّی نیست، بلکه همه انسان‌ها می‌دانند که حتماً به یک پیشوا، رهبر و کسی که امورشان را سامان دهی کند، نیاز دارند.
لذا کشورها در اقصی نقاط دنیا، به نوعی این حکومت را دارند. در جایی به صورت حاکمیّت فرد إلی¬الأبد است، در جای دیگری حاکمیّت فرد به صورت انتخاب موقّت و در جایی دیگر حاکمیّت شورا است. ولی نهایت امر این‌ است که همه بشر معتقدند که کسی باید به عنوان امام یا هر لفظ دیگری مانند حاکم، رئیس‌جمهور یا پادشاه، امور جامعه را رهبری کند و هیچ شکی در این مطلب نیست.
لذا وقتی کسی را به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب می‌کنند، یعنی کسی را برمی¬گزینند که امور انسان‌ها و امور جمهور را به دست بگیرد و اوست که به عنوان رئیس انتخاب می¬شود تا جمهور هم تحت لوای او کارهایشان را به پیش ببرند.
ما در باب حاکمیّت فرد بر جامعه معتقدیم که این حاکمیّت موقعی است که پدیده¬ای به نام عصمت در آن فرد وجود داشته باشد. اسلام و مکاتب الهی قائل به این هستند که این حاکمیّت فرد بر جامعه باید بوی الهی دهد و انتخاب او از ناحیه پروردگار عالم باشد.
در اصل این قضیه بین شیعه و اهل جماعت فرقی نیست و هر دو معتقد هستند که انبیاء از ناحیه خدا هستند، امّا در فرع آن - البته فرع از نظر آن¬ها، چون ما شیعیان این را هم اصل می‌دانیم - یعنی جانشینان پیامبران، ما معتقدیم که آن¬ها نیز باید از طرف پروردگارعالم باشند که اهل جماعت در همین نکته با ما اختلاف دارند.
البته در بحث انبیاء هم - که آن¬ها هم مثل ما قائل هستند که باید از ناحیه پروردگار عالم باشند - یک اختلاف اساسی داریم و آن این که آن‌ها قائلند که انبیاء را خدا فرستاده امّا فرستادن آن¬ها از جانب خدا لزوماً به این معنا نیست که آن¬ها باید ویژگی¬های خیلی عالی¬ داشته باشند که آن ویژگی‌ها، آن‌ها را نسبت به همه خلق برتری ببخشد. امّا ما قائل به این هستیم و آن ویژگی أعلی نسبت به ویژگی‌های دیگر را عصمت می‌دانیم. ولی آن‌ها قائل به عصمت انبیاء نیستند و اصل اختلاف ما با اهل جماعت همین¬جاست.
ما ادلّه عقلی و نقلی داریم که نبیّ، رسول و حتّی امام حتماً باید معصوم باشند.

عصمت و پناه جستن
قبل از این ‌که به این ادلّه بپردازیم، بد نیست لفظ عصمت را در آیات الهی و روایات بررسی کنیم و بدانیم که اصلاً عصمت به چه معناست.
معنای اصلی لفظ عصمت، پناه بردن به پروردگار عالم و پناه جستن به ذات احدیّت است.
مولی¬الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله¬الغالب، علی¬بن¬ابی¬طالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) سخنی دارند که نشان می¬دهد معنای عصمت، حفظ شدن و پناه جستن به پروردگارعالم است. ایشان می‌فرمایند: «اعْتَصِمْ فِی أَحْوَالِكَ كُلِّهَا بِاللَّهِ فَإِنَّكَ تَعْتَصِمُ مِنْهُ سُبْحَانَهُ بِمَانِعٍ عَزِیزٍ»  در همه حالات به پروردگار عالم پناه بجو که اگر این‌گونه شدی و در هر حالی به خداوند متعال پناه جستی، در این صورت با مانعی نیرومند ، خودت را حفظ می¬کنی.
فرمودند: اگر در هر حالی به خداوند پناه ببری، در این صورت با مانعی نیرومند، خودت را حفظ می‌کنی.
«فَإِنَّكَ تَعْتَصِمُ» هم به معنای پناه جستن و حفظ کردن است؛ یعنی با عصمت، پناه می‌جویی.
یا در جای دیگر می‌فرمایند: «مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ لَمْ یَضُرَّهُ شَیْطَانٌ»  هر کس به پروردگار عالم پناه ببرد، شیطان نمی‌تواند به او ضرر بزند. پس عصمت یعنی پناه جستن.
قرآن کریم و مجید الهی هم می‌فرماید: «وَ كَیْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَیْكُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فیكُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» ، چگونه شما به پروردگار عالم کافر می‌شوید، در حالی ¬که آیات خدا بر شما خوانده می‌شود، رسول او در میان شماست و هر کس به  پروردگار عالم پناه ببرد، طبیعی است خدا این پناه جوینده را به راه راست و صراط مستقیم هدایت می‌کند.
«هُدِیَ» یعنی هدایت شده؛ یعنی هرکس به خدا پناه ببرد، خود¬به¬¬خود هدایت شده است.
 یا در آیه دیگری بیان می¬شود: «فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فی‏ رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقیماً»  امّا آن‌هایی که به خدا ایمان آوردند و به او پناه جستند، طبیعی است که در رحمت و فضل پروردگار عالم داخل می‌شوند و آن¬ها را به راهی راست هدایت می‌کنند.

محفوظ از محرّمات الهی
حال که معنای عصمت را بیان کردیم، به بررسی معنای معصوم می-پردازیم، سپس دلالت این را ‌که امام باید معصوم باشد و اگر معصوم نباشد هیچ کاری پیش نمی‌رود ، توضیح می‌دهیم.
وجود مقدّس حضرت صادق القول و¬الفعل، رئیس مذهب، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) در پاسخ به سؤال هشام که از معنای معصوم سؤال کرد، «لَمّا سَئَلَهُ هشام عَن مَعنی المعصوم»، فرمودند: «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَدْ قَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» .
حضرت می‌فرمایند: معصوم کسی است که به کمک خدا از همه محرّمات الهی نگاه داشته شده است؛ یعنی خدا او را نگاه می‌دارد - البته این معنای اوّلیه معصوم است، نه معنای حقیقی آن -
پس هر کسی که خدا به او کمک کند تا از محرّمات الهی دور باشد، معصوم است.
حضرت در ادامه، این آیه را تلاوت فرمودند: «وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»، هر که به خدا عصمت و پناه بجوید، هر آینه به راه راست هدایت شده است. لذا اصلاً خود پناه جستن به خدا، عصمت¬آور است.
با بیان این مطلب، شاید بگویند: پس در این صورت ما هم می‌توانیم عصمت جزئی داشته باشیم؛ بله، ما هم می‌توانیم عصمت جزئی داشته باشیم. عصمت جزئی برای هر کسی که به پروردگار عالم پناه ببرد، وجود دارد و پروردگار عالم به چنین شخصی عنایت می‌کند.
همین که شما یک روز گناه نکردید، آن روز معصوم هستید - البته معنای آن معصومی ‌که ما مدّنظر داریم، چیز دیگری است که بیان خواهد شد. آنچه در این¬جا بیان می¬شود، معنای اوّلیه عصمت است -

عصمت ذاتی و عمومی
در باب مهدویت، عصمت امام دو نکته دارد:
1.    عصمت عمومی‌:
طبیعی است که ائمّه(علیهم صلوات المصلّین) از خطای در اعمال دورند؛ چون پناه برده شده به خدا هستند. یعنی ائمّه(علیهم صلوات المصلّین) از جمیع محارم‌ الهی دورند، «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارِمِ اللَّهِ».
اصلاً مگر می‌شود از جمیع محارم الهی دور نباشند؟! یعنی خدای ناکرده معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) بیاید یک کار حرام انجام بدهد؟!
ما قائلیم که اگر معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) حرامی ‌را انجام داد، دیگر نمی‌تواند پیشوای خلق شود، در حالی که او پیشوای کلّ خلق است.
لذا ما می¬گوییم: اصل امامت و هدایت خلق به سوی پروردگار عالم «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»  در این قضیه اوّلیه خوابیده شده که آن¬ها از جمیع محارم الله دور باشند. پس عصمت عمومی، اوّلین خصلت معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) است.
2.    عصمت ذاتی:
عصمت ذاتی، از روز نخستِ خلقتِ معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) وجود دارد؛ چون اصلاً او از روز اوّل، چه در ظاهر و چه در باطن، به خدا پناه برده بوده است؛ یعنی از همان روزی که به صورت نور در وجود پروردگار عالم خلق شده، این قضیه پناه بردن به خدا در او وجود داشته است.
عصمت ذاتی به این معنا نیست که معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) به پروردگار عالم پناه می¬برد که گناه نکند، بلکه به این معناست ‌که هیچ نوع خطای شخصی انسانی چه در گفتار و چه در کردار خود نداشته باشد؛ یعنی هرچه گفته می‌شود از ناحیه پروردگار عالم باشد.
بدانید اگر انسان به خودش واگذار شود، امکان دارد گاهی اشتباه تفکّری - منظور اشتباه عمدی در گناه نیست - داشته باشد، امّا معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) حتّی اشتباه تفکّری هم ندارد؛ چون عصمت او عصمت ذاتی است و از اوّل نور پروردگار عالم بوده و به او پناه برده است.
 پس این دو قضیه متفاوتند. ما قائلیم که معصومین(علیهم صلوات المصلّین) عصمت در تفکّر هم دارند - در این نکته مهم تأمّل کنید -
 در مورد عصمت در تفکّر می¬توان این¬گونه مثال ¬زد: مثلاً در قرعه¬کشی یکی از تعاونی¬ها که فرش می¬دادند، قرعه به نام حسن آقا درمی¬آید، شخصی پیش خود می¬گوید: در خانه حسن آقا فرش زیاد است، بهتر است این فرش را به حسین آقا بدهیم که اصلاً فرش ندارد.
این فرد قصدش خیر رساندن به دیگری بوده، امّا در اصل این تفکّر او، تفکّر غلطی است. بعد که یک لحظه تأمّل می‌کند، می‌گوید: نه، ما گفتیم قرعه¬کشی می¬شود و به قید قرعه به اعضای تعاونی فرش اهدا می¬شود، من فقط می‌توانم به حسن آقا بگویم شما که فرش داری، لطف کن این را به حسین آقا بده.
پس این اشتباهی است که در تفکّر به وجود ¬آمده امّا معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) در تفکّر هم اشتباه نمی‌کند؛ چون عصمت ذاتی دارد و از روز نخست در همه چیز پناه برده شده به خدا بوده است.
شاید به همین خاطر است ‌که اولیاء الهی و خصّیصین خیلی تأکید داشتند که انسان حتماً ذکر «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم»  را که از حضرت باقر العلوم(صلوات اللّه و سلامه علیه) است، ده مرتبه قبل از طلوع آفتاب و ده مرتبه قبل از غروب آفتاب بگوید، که اگر صبح گفت، روز او بیمه می¬شود و اگر شب گفت، شب هم بیمه است. پس این¬گونه انسان می¬تواند به پروردگار عالم پناه ببرد که از محرّمات دور باشد و به معنای حقیقی انسان باشد.

معصوم در کلام معصوم
این که عصمت معصومین(علیهم صلوات المصلّین) چیست، در ظاهر فرد معلوم نیست. گرچه در ظاهر معلوم است که این فرد گناه نمی¬کند؛ یعنی اگر الآن بساط گناه آماده شود، او گناه نمی‌کند امّا روایتی از حضرت زین-العابدین(صلوات اللّه و سلامه علیه) نقل شده است که دلالت بر عصمت ثانویّه یا عصمت حقیقیّه دارد و معنای معصوم را به صورت دقیق بیان می¬کند. حضرت می‌فرمایند: «الْإِمَامُ مِنَّا»  امام از ماست (پیشوا باید از ما باشد)، «لَا یَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً» جز این نیست که امام، معصوم است، «وَ لَیْسَتِ الْعِصْمَةُ فِی ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَیُعْرَفَ بِهَا» و این‌طور نیست که عصمت در ظاهر او باشد تا به ¬وسیله آن شناخته شود.
پس ما نمی¬توانیم بگوییم که هر کسی که به صورت ظاهر گناه نمی‌کند، معصوم است. همان¬طور که می‌دانید تجسّس در اسلام حرام است، شاید کسی در صورت ظاهر و بیرون از خانه مواظبت کند، امّا درون خانه خود، خدای ناکرده هزار خلاف و پارتی و... هم داشته باشد که در ظاهر نشان نمی¬دهد.
مثلاً فردی به ظاهر متشخّص، بسیار مؤدّب و با نزاکت است و وقتی هم من و شما را می‌بیند با متانت خاصّی سلام و احوالپرسی می¬کند امّا یک موقع می‌بینی در مجالس خصوصی، پارتی¬ها و شب نشینی¬های خودشان به گناه هم مشغول می‌شود.
پس عصمت، در ظاهر نیست که تا دیدیم ظاهر فردی موجّه است، سریعاً بگوییم: چون او یک نشانه دارد و مثلاً پیشانی¬اش مهر بسته، پس معصوم است. لذا حضرت می‌فرمایند: عصمت در ظاهر شخص معلوم نمی‌شود.
در ادامه می‌فرمایند: «فَلِذَلِكَ لَا یَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً» و به این خاطر است که معصوم باید تعیین شود؛ یعنی معصوم حتماً تعیین شده از ناحیه پروردگار عالم است.
«فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى الْمَعْصُومِ؟» شخصی ظاهراً متوجّه منظور آقا نشد و عرضه داشت: شما می‌فرمایید که عصمت در ظاهر شخص نیست که به واسطه آن شناخته شود، از طرفی هم فرمودید که این فقط در ما هست و ما امامیم «الْإِمَامُ مِنَّا لَا یَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَیْسَتِ الْعِصْمَةُ فِی ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَیُعْرَفَ بِهَا» و هم چنین بیان کردید: «فَلِذَلِكَ لَا یَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً» عصمت وجود ندارد إلّا به این ‌که نصّ پروردگار عالم یعنی از ناحیه پروردگار عالم باشد؛ پس معنای معصوم چه می‌شود؟
حضرت فرمودند: «هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ» معصوم کسی است که به ریسمان خدا چنگ زده، «وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ» و ریسمان خدا (حبل‌الله)، قرآن است، «لَا یَفْتَرِقَانِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ» و این دو تا روز قیامت از هم جدا نمی¬شوند.
جالب است، این که حضرت در ابتدا بیان فرمودند: «حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ» و بعد فرمودند: «لَا یَفْتَرِقَانِ»، نشان می¬دهد که منظور از حبل¬الله، «هُوَ الْقُرْآنُ وَ الإِمامُ» بوده و این دو؛ یعنی معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) و قرآن از هم جدا نمی¬شوند.
اصلاً خود معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) به معنای چنگ زدن به حبل‌الله است و حبل خدا هم قرآن است. لذا این ¬که مولی‌الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) فرموده¬اند: من قرآن ناطقم، گواه بر همین مطلب است.
بعد حضرت توضیح می‌دهند: «وَ الْإِمَامُ یَهْدِی إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ یَهْدِی إِلَى الْإِمَامِ» اصلاً کلّ قرآن برای این است که ما را به سوی امام بکشاند، همان‌طور که خود امام برای این است که ما را به سوی قرآن بکشاند.
یعنی تمامی‌ قرآن برای این است که ما امام¬شناس شویم. این ¬که در اشعار می¬گویند: آیه آیه‌های قرآن در مورد حبّ مولی‌الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) است، بیانگر همین مطلب است.
بعد حضرت ادامه می¬دهند: «وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» و این سخن خداوند متعال است که این قرآن به آنچه درست¬تر است راهنمایی می‌کند و راه را می‌نمایاند. پس منظور از «هِیَ أَقْوَمُ» در این آیه، همان امام است .
حبل الله
اگر بخواهیم معنای عصمت را واضح¬تر کنیم، باید بگوییم: عصمت یعنی صفت اعظم پروردگار عالم در خلقت که آن صفت اعظم، عامل حقیقی رفتن در صراط پروردگار عالم است؛ چون خود پروردگار عالم فرمود: «وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏».
صراط به سوی پروردگار عالم هم فقط یکی است که آن هم صراط مستقیم است. اصلاً راه¬های مختلف و صراط¬های متعدّد به سمت پروردگار عالم نداریم.
این هم که می‌گویند: انسان‌ها به عدد نفوس خلق، خداشناس می‌شوند، به این معنا نیست که هر کسی یک صراط جدایی داشته باشد، بلکه در نهایت همه در یک صراط قرار می‌گیرند که آن هم صراط مستقیم است. صراط مستقیم تنها یکی است و آن هم معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) است.
 لذا معصوم(علیه الصّلوة و السّلام)، صفت اعظم پروردگار عالم است که انسان را به صراط مستقیم و چنگ زدن به حبل‌الله، می‌برد.
خود معصومین(علیهم صلوات المصلّین) در جایی فرمودند: «نَحْنُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِین»  ما حبلِ پروردگار عالم هستیم. در روایتی هم که بیان شد، حضرت می‌فرمایند: حبل‌الله قرآن است. پس این¬ که بیان می¬کنند: ما حبل‌الله هستیم؛ یعنی ما قرآنیم و این یعنی همان «وَ الْقُرْآنُ یَهْدِی إِلَى الْإِمَامِ».
پس ما قائلیم که قرآن ما را به سوی امام می‌برد و امام هم که انسان را به سوی قرآن هدایت می‌کند، برای این است که خود قرآن، حبل‌الله است «هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ» و حبل‌الله هم باز خود امام است.
 این هم که می‌گویند: اگر در امری سرگردان ماندید و نمی¬دانستید که کلام، کلام امام است یا خیر، آن را به قرآن برگردانید، به این علّت است که هر دو یکی هستند.
البته این حدیث فقط برای زمان غیبت امام است  و إلّا مثلاً اگر در دوران ظهور، امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) خطبه¬ای خواندند و فرمایشی کردند و ما برویم ببینیم که در کجای قرآن است، اصلاً کار غلطی است؛ چون خود امام، قرآن است.
در روایات داریم که وقتی امام بیایند، بعضی می‌گویند: او که دین جدیدی آورده است! این‌که قرآن جدیدی است! او چه دارد می‌گوید؟! آن-ها نمی¬دانند خود امام، قرآن است. البته کسانی که در عصمت قرار می‌گیرند، می‌فهمند که این¬ها همان فرمایشات قرآن است، منتها حضرت دارند حرف به حرف آن را باز می‌کنند.
لذا کار قرآن این است که ما را به سوی امام ببرد «یَهْدِی إِلَى الْإِمَامِ»، و امام هم به سوی قرآن هدایت می¬کند «وَ الْإِمَامُ یَهْدِی إِلَى الْقُرْآنِ» و اصلاً قرآن خود امام است؛ یعنی امام خودش به سوی خودش - نه به سوی قرآن حروفی - هدایت می‌کند و معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) خود به عنوان قرآن حقیقی است.

عصمت اولیّه
ما عصمت‌های اولیّه هم داریم. وجود مقدّس مولی¬الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله¬ الغالب، علی¬بن¬ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان می‌فرمایند: «إِنَّ التَّقوی عصمةٌ لَکَ فی حَیاتِک وَ زُلفی لَکَ بَعْدَ مَماتِک»  پرهیزگاری و تقوا عامل عصمت تو در زمان حیاتت است.
اصلاً عامل هر چیزی تقواست. قرآن نفرموده: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ عُلَمائُکُم»، نفرموده: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ اُمَنائُکُم» و یا نفرموده: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أُمَرائُکُم»، بلکه فرموده: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم» .
آن‌چه که عرفا دارند و ما مدام می‌گوییم: آن¬ها عارفند، این است که آن‌ها خود مرکز تقوا هستند و وجودشان تقوا شده است.
پیامبر عظیم¬الشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «لِکُلِّ شیءٍ مَعدَن وَ مَعدَنُ التَّقوی قُلُوبُ العارِفین»  برای هر شیئی معدنی است و معدن تقوا، قلوب عارفان است. عارف یعنی کسی که کوه تقوا و مجسّمه تقوا است.
در این‌جا حضرت می‌فرمایند: تقوا در زمان حیاتت مایه عصمت و نگهداری تو از گناه می‌شود و بعد از مرگت هم موجب قرب تو می‌شود «وَ زُلفی لَکَ بَعْدَ مَماتِک».
مو را چون به پیشانی چسبیده است، زلف می‌گویند؛ چون نمایان می‌شود. پیشانی انسان نمایان است، اوّلین چیزی هم که انسان می‌بیند، این زلف است. «زُلفی» یعنی به پروردگار عالم مقرّب می‌شود و عصمت است که عامل این قرب می¬گردد و انسان می‌تواند به مقام تالی¬تلو معصوم برسد؛ یعنی تقوا را که به دست بیاورد، خودش سبب عصمت او می¬شود، «وَ زُلفی لَکَ بَعْدَ مَماتِک».
لذا ما قائلیم که عصمت باید باشد و اگر نباشد فرد در بیان کردن فرمان پروردگار عالم به اشتباه می‌افتد و همان¬طور که بیان شد، هم عصمت اوّلیّه داریم و هم عصمت حقیقیّه.
در باب عصمت هم همین‌ بس كه مولی¬الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «بالتقوی قرنت العصمة» ، عصمت با تقوا قرین شده است.
پس معنی معصوم دو چیز شد، یک معنی كلّی ظاهری (پناه جستن به حضرت حقّ و دوری از محرّمات) كه ما می‌بینیم و یک معنی سرّی حقیقی كه نهایتش این می‌شود: ‌«الْإِمَامُ یَهْدِی إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ یَهْدِی إِلَى الْإِمَامِ».

سرّ مستودع
ما روایات دیگری نیز در این زمینه داریم. وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) در روایتی به نحوی به آیه¬ «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا...» اشاره می¬کنند و می‌فرمایند: «نَحْنُ تَرَاجِمَةُ أَمْرِ اللَّهِ»  ما ترجمان امر خداییم.
راجع به امر خدا، بعضی گفته¬اند: «الأَمرُ هُوَ القُرآن»، بعضی دیگر گفته-اند: «الأَمرُ سِرٌّ مِن اَسرارِ اللّه تَبارَكَ وَ تَعالی»، بعضی هم گفته¬اند: «الأَمرُ سِرٌّ مُستَودِعٌ فِی كَلِمَةِ اللّه» امر آن سرّی است كه پروردگار عالم در كلمه خودش به ودیعه نهاده است و کلمه خدا بالاترین است «كَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا» .
شاید هم امر یعنی وجود مقدّس مولایمان، امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)؛ چون آن سرّ عظیم پروردگار عالم كه در صلوات فاطمیّه نیز بیان می‌كنیم: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ المُستَودِعِ فِیها بِعَدَد ما احاطَ بِه عِلمُک»، وجود مقدّس مولایمان است و این امر یعنی «سِرٌّ مُستَودِعٌ».
حضرت می‌فرمایند: ما ترجمان آن امر الهی هستیم و سپس می‌فرمایند: «نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ». چرا ترجمه امر پروردگارعالم هستیم؟ چون ما قوم معصوم هستیم. منظور از «الْإِمَامُ یَهْدِی إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ یَهْدِی إِلَى الْإِمَامِ» نیز همین است.

معصومیّت و مصونیّت امام
وجود مقدّس حضرت صادق القول والفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) در روایت دیگری در وصف امام این‌گونه بیان می‌فرمایند: «مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ» .
«الزَّلَّاتِ» از زلزله می¬آید، زلزله هم در ابتدا با یك لغزش شروع می¬شود که گاهی تنها چند ثانیه طول می¬کشد . لذا این که می‌فرمایند: امام «مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ» است؛ یعنی معصوم از همان لغزش اوّلی، چیزی که عامل كوچكترین تحریك روحی شود و حتّی كوچكترین حركت خطایی - كه حتّی به ریشتر هم نرسد - که در فكر بیاید، به دور است «مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ».
پس معصوم نباید هیچ نوع لغزشی داشته باشد و کوچکترین لغزش به فكر، جسم و همه انواع مطالب روحی كه پروردگار عالم به او مرحمت كرده است، راه ندارد.
حضرت در ادامه می‌فرمایند: «مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ كُلِّهَا». فواحش به معنی زشتی¬هاست. در مورد فواحش، دیگر معصوم بودن نیست، بلکه مصون بودن است؛ چون معلوم است كسی كه در باب عصمت قرار گرفت، از همه زشتی¬هایی كه شما مدّ نظر بگیرید، مصون می‌شود.
اصلاً ریشه فَحش، فُحش و فِحش یكی است و معنای آن هم این است: چیزی كه لغو است. یعنی هر چیزی که لغو باشد، مِنَ الفواحش است و معصومین(علیهم صلوات المصلّین) از لغو هم دور هستند.
البته این¬طور نیست كه ما فكر كنیم منظور از این عبارت تنها این است که آن‌ها فحش نمی‌دهند و از فحش دادن دورند. بلکه فحش هم چون حرف لغو، زشت و بیهوده¬ای است، فحش گفته می‌شود. فحش فعل نیست، بلکه لغو است كه عامل فعل می‌شود و معصوم از هر نوع لغوی مصون است و در صیانت قرار می‌گیرد.
پس این یکی از خصوصیّات امام است که اگر آن را نداشته باشد، ما اصلاً او را امام نمی‌دانیم. لذا آن¬ها «تَرَاجِمَةُ أَمْرِ اللَّهِ» هستند؛ چون «قَوْمٌ مَعْصُومُونَ» هستند.

طهارت  از هر نوع نجاستی
قبله ایران، حضرت ثامن الحجج، آقا علی¬بن¬موسی¬¬الرّضا المرتضی(صلوات اللّه و سلامه علیه و علیه آلاف التّحیة والثّناء) می‌فرمایند: «الإمامُ مُطَهَّرٌ مِنَ الذُّنُوبِ» . وقتی امام از زلّات دور بود، طبیعی است از هر چه گناه است، طاهر می¬شود.
درحقیقت به چیزی «طُهر» می‌گویند كه اجازه كوچكترین نجاستی در آن وجود نداشته باشد و در این صورت است که طاهر می‌شود. «مُطَهَّرٌ مِنَ الذُّنُوبِ» یعنی اصلاً هیچ چیزی كه حتّی عامل نجاست جزئی هم باشد، در معصومین(علیهم صلوات المصلّین) نیست.
گناه، نجس است. نجس به چه معناست ؟ نجس یعنی آن پلیدی¬ای كه دور شدن از حقیقت طهر - نه از ظاهر طهر - را به وجود بیاورد. ما یك ظاهر طهر داریم و یك حقیقت طهر. این هم كه اصطلاحاً می‌گوییم: فلان شیء نجس شد یا نشد، برای این است که گاهی می‌بینید از حقیقت طهر دور شده است، امّا نجاست در آن غالب نیست؛ مثلاً اگر مقداری بول در آب كر بریزد، صورت ظاهر فقهی این است كه نجس نیست، امّا در حقیقت نجس است.
طهر حقیقی، دور بودن از هر دنس و پلیدی است و هرچه عامل شود انسان از طهر حقیقی دور شود، نجس است. مثلاً خود بول پلیدی است و میكروب دارد، حال اگر در آب كر ریخته شود، صورت ظاهر نجس نیست امّا در حقیقت نجس است. نجس نیست از باب این‌ كه آب بر آن غالب است، نجس هست از باب این ‌كه «حَقیقةُ الشَّیء فِیهِ دَنَسٌ وَ هُوَ نَجس» - در این بحث باید تأمّل كرد -
پس امام «مُطَهَّرٌ مِنَ الذُّنُوبِ» است؛ یعنی نجاست و پلیدی¬ها ولو به ذرّه¬ای در او نیست.
حال، ذنب چیست؟ ذنب، حركت فكر به سوی عمل در هر نوع خطایی است؛ یعنی تا در فكر باشد ذنب نیست، امّا همین که حركت كرد ذنب می‌شود.
لذا بین عرفا بحثی است كه ذنب را به ذنب اوّلی، ثانوی و حقیقی تقسیم می‌کنند. آن‌چه كه در دیدگاه مردم ذنب نیست، برای عصمت كامله، اولیاء و اصفیاء الهی ذنب است؛ چون همان¬طور که گفتیم در واقع ذنب حركت است و آن‌ها حتّی این حركت را هم ندارند.
ذنب در حقیقت مابین حرکت و عمل است؛ یعنی هم حرکت و هم عمل. منتها ما امروزه عمل را ذنب می¬گیریم و حركت را محسوب نمی¬کنیم امّا امام حتّی آن حركت را هم ندارد.
حال با این تعابیری كه بیان شد یك جورچین درست كنید تا ببینید چه در می‌آید. صورت ظاهر «مُطَهَّرٌ مِنَ الذُّنُوبِ» عبارت کوتاهی بود امّا وقتی آن را شكافتیم، مطالب بسیاری در آن بود.

مبرّا از هر عیبی
حضرت در ادامه می¬فرمایند: «مُبَرَّأٌ مِنَ الْعُیُوب».
«بری بودن» یعنی اصلاً چیزی از عیوب در او نباشد. «مُبَرَّأ» به معنی كنار نیست. این ‌كه می‌گویند: از عیب¬ها بركنار است، یعنی عیبی هست و او در كناری است و آن را می‌بیند که این نوع معنی کردن غلط است؛ چون برائت و «مُبَرَّأ» یعنی اصلاً در آن عبورگاه نیست، نه این که در كنار است. اگر كنار یا حتّی بركنار باشد - برکنار یعنی در پشت آن بودن - یعنی ناظر است، امّا برائت و مبرأ یعنی اصلاً نیست و وجود ندارد.
لذا «مُبَرَّأٌ مِنَ الْعُیُوب» یعنی اصلاً در آن‌ها عیبی نیست؛ چون آن‌ها در طهارت كامل هستند.
اگر چند قطره بول در آب كر ریخته شود، نمی‌توانید قسم بخورید كه هیچ عیبی در این آب نیست، چون در حقیقت درون آن عیب هست، منتها چون بول، غالب نیست، عامل از بین رفتن طهارت ظاهری نشده است.
مثلاً در ابتدا كه آب را در استخر می‌ریزند، جلا دارد و حتّی ته استخر را هم می¬توان دید، امّا مدّتی که بماند و چند روز آفتاب بخورد، رنگش تغییر می‌كند، ولی چون هنوز به طور کامل رنگش تغییر نکرده، مطهّر است و اگر شیئی را در آن، آب بكشید پاك می‌شود امّا در اصل، تغییر رنگ داده است.
«مُبَرَّأ»، آن آبی است كه حتّی رنگش ولو رنگ اوّلیه¬اش هم عوض نشده است. مطهّر حقیقی آن است که حتّی چند قطره نجاست هم در آن نباشد و آن‌وقت است که دیگر مبرأ از هر عیبی می¬شود.
«إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً» ، لفظ «یُطَهِّرَكُمْ» در این آیه، به همین معناست که این‌ها دیگر نه فكر گناه دارند و نه فعلی به سوی گناه. اصلاً از همه این عیوب بری و صافِ صاف هستند.
مثلاً منظور از «یُطَهِّرَكُمْ» حتّی آن آبی نیست که فقط چند قطره بول درونش باشد که بگوییم این آب می‌تواند شیء نجس را هم پاك كند. بلکه «یُطَهِّرَكُمْ» یعنی این‌ كه آن دنس‌ها و پلیدی‌ها ولو به ظاهر چند قطره هم در آن نباشد.

طاهرِِ مطهّر
معصومین(علیهم صلوات المصلّین) طاهرند و تطهیر می‌كنند. لذا هر كه با این‌ها بود، تطهیر می‌شود؛ یعنی امکان دارد یک زمانی گناه داشته ولی با همنشینی با این¬ها تطهیر شده باشد و یا این که اصلاً اهل گناه نبوده و از همان ابتدا خودش جزء این¬ها بوده است.
 زمانی با آیت‌الله العظمی¬ ‌مرعشی ¬نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) جلسات خصوصی داشتیم، ایشان فرمودند: به خدا قسم از موقعی كه خود را می‌شناسم (از دو یا سه سالگی) تا به حال حتّی یك بار هم فكر گناه به ذهنم نیامده است كه بگویم گناه چیست و از آن لذّت ببرم.
بعد فرمودند: من این مطلب را در آیت¬الله سیّد احمد خوانساری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم دیده¬ام. ایشان به من نگاه كردند، خندیدند و فرمودند: تو هم مثل من هستی - این افراد آینه یکدیگر می¬شوند. شاید یك معنای «الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ»  مؤمن آینه مؤمن است، این باشد؛ یعنی این می‌بیند او چیست، او هم می¬بیند این چیست -
 پس «یُطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً»؛ یعنی هر كه با این‌ها باشد، می‌تواند طاهر شود که یك معنای آن این است كه می‌تواند از ذنوب پاك شود و معنای دیگر آن این است كه خودش هم می‌تواند از اوّل جزء این‌ها باشد که این خصوصیّت معصوم است و ما برای همین قائلیم که امام باید معصوم باشد.
حال آیا كسی كه این خصایص را نداشته باشد، می‌تواند امام آن هم امام كلّ باشد؟!
گاهی می‌بینید وقتی رئیس‌جمهور یك كشور، فاسد است، اوضاع کلّ آن جامعه به هم می‌ریزد، اقتصاد کشورش در آن چند سال زیر و رو می¬شود و ... .
در همین جامعه خودمان، هنوز كه هنوز است ما باید تاوان كارهایی را که بعضی انجام دادند بدهیم؛ چون آن¬ها جوان‌های ما را به سمت و سوی گناه كشیدند.
امام، هدایت کلّ خلق را بر عهده دارد، نه تنها انسان‌ها بلکه اجنّه و هر چه از خلقت هست، تحت هدایت او قرار می¬گیرند؛ چون خلیفه¬الله است و جانشین خدا باید كار خدایی كند.
حال با این توصیفاتی كه بیان شد، آیا نباید كسی كه می‌خواهد كلّ خلق را هدایت کند، طاهر باشد؟ مطهّر باشد؟ «تَرَاجِمَةُ أَمْرِ اللَّهِ» باشد؟ «مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ» باشد؟ «مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ» باشد؟ «مُبَرَّأٌ مِنَ الْعُیُوب» باشد؟

عدم وجود نقص
آن‌ها «مُبَرَّأٌ مِنَ الْعُیُوب» هستند. هر چیزی كه غیر الهی باشد، «عیب» است. عیب یعنی داشتن نقص، ولو نقص جزئی. كسی كه الهی شد، همه چیز او كامل است.
مثلاً می‌گویید: فلان چیزی که خریدم عیب داشت، یعنی نقصی دارد. كسی كه الهی است حتّی از نقص جزئی هم مبرّأ است. همان¬طور که بیان شد مبرّأ هم به این معنا نیست که در كنار و یا دور است، بلکه اصلاً نیست.

مؤیّد و موفّق
پس امام این خصوصیّات را دارد  و ما قائلیم هیچ کس هر چقدر هم دقیق باشد، نمی‌تواند خودبه¬خود چنین خصائصی را به¬دست بیاورد و این-گونه شود.
وجود مقدّس حضرت ثامن¬الحجج، آقا علی¬بن¬موسی الرّضا المرتضی(صلوات اللّه و سلامه علیه) می‌فرمایند: «فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسدّدٌ»  امام معصوم از جانب خدا تأیید شده، تقویت شده، توفیق یافته و استوار گشته است.
با توجّه به این روایت، می¬توان همان مطلبی را که در ابتدا بیان شد، نتیجه گیری کرد که كسی نمی‌تواند خودش خصوصیّاتی مانند «مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ، مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ، تَرَاجِمَةُ أَمْرِ اللَّهِ، نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ، مُطَهَّرٌ مِنَ الذُّنُوبِ، مُبَرَّأٌ مِنَ الْعُیُوب» را داشته باشد و به همین علّت است که باید تأیید شده باشد «فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیَّدٌ».
تأیید شده یعنی كسی كه چیزی از خودش ندارد و مطالب دائم باید به او برسد. اگر میكروفن از برق كشیده شود، دیگر صدایی نمی¬آید. برای همین است که می‌گوییم: علم معصوم اتّصال دارد و لدنّی است. اصلاً خود معصوم(علیه الصّلوة و السّلام)، مؤیّد از ناحیه¬ خداست و اتّصال دائم دارد.
هم¬چنین می¬فرمایند: «مُوَفَّقٌ» معصوم، موفّق است. «وفق» یعنی زمینه آماده برای رسیدن تأیید.
مثلاً چون زمینه میكروفن آماده است؛ صدا از آن می¬آید. اگر زمینه¬ میكروفن خراب باشد، شما آن را به برق هم وصل کنید، میكروفن کار نمی-کند و از برق هم کاری برنمی¬آید.
لذا تأییدیّه از جانب خدا است و وفق و زمینه از خودش است امّا با این حال همه چیز را خدا به او مرحمت کرده است و چیزی از خودش ندارد.

استوار چون سدّ
«مُسدّدٌ» از سدّ می¬آید. سدّ، استوار است. وقتی می‌گویند سدّ می‌زنند، یعنی مانعی ایجاد می¬کنند که هیچ چیزی نمی‌تواند از آن عبور كند. اگر آب روی سنگ بریزد، سنگ كم¬كم از بین می‌رود امّا استوار و قوی بودن باید از خصوصیّات سدّ باشد.
سدّ باید به گونه¬ای باشد که غیر از آن‌چه كه تأیید می‌شود، از جایی چیز دیگری وارد نشود، یعنی ذنوب وارد نشود. آن‌قدر استوار است كه هیچ موقع فواحش و ذنوب را نمی¬پذیرد و آن¬ها برگشت داده می¬شوند.
یعنی برای عصمت ارتعاشاتی قرار دادند که اصلاً گناه نمی‌تواند جلو بیاید و فكر خطا نمی‌تواند نزدیک شود؛ چون سدّ (استوار و قوی) است.

در امان از هر خطا
حضرت در ادامه می‌فرمایند: «قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا» از هر گونه خطا در امان است.
وقتی سدّ زده شد، امنیّت هست. سدّ می‌زنند كه هم از آب استفاده كنند، هم جلوی آب را بگیرند. خصوصیت دیگر سدّ این است که حتّی از لغزش هم در امان هست.
«قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ». «عثر» یعنی اشتباهات در برداشت. آن¬ها حتّی در برداشت آیه و كلام پروردگارعالم هم اشتباه نمی‌كنند.
امروزه بیان می¬کنند: هرکسی می¬تواند به¬گونه¬ای ترجمانی از وحی داشته باشد که آن را به قرائت¬ از دین تعبیر می¬کنند! ما اصلاً قرائات مختلف از دین نداریم و این ناشی از ذهن بشر است.
می‌فرمایند: «قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ»؛ یعنی این‌ها از خودشان قرائت ندارند و از این ‌كه بخواهند اشتباه برداشت و بیان كنند، در امانند.
نمی¬توان گفت: رسول¬الله(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از قرآن این‌طور قرائت دارند و امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) یا وجود مقدّس سبط اكبر امام حسن(صلوات اللّه و سلامه علیه) و ... طور دیگری قرائت دارند. بلکه همه قرائت¬های معصومین(علیهم صلوات المصلّین) یكی است.
آیه «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ»  دلالت بر این است كه همه قرائت-های انبیاء یكی است. قرائت آن‌ها قرائت توحیدی است. اصلاً این لفظ قرائت¬های مختلف كه افرادی در زبانشان جاری كردند، كفر است.

حجّتی بر بندگان
حال، همه این خصوصیّات برای چیست؟ «یَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِكَ لِیَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ». خداوند این خصوصیّات را به او می¬بخشد تا حجّت او بر بندگانش باشد.
جالب این است که بندگان («عِبَادِهِ») بیان فرمود، نگفت: «لِلنّاس»، یعنی معلوم می‌شود همه افراد این را نمی‌پذیرند.
در آینده بیان می‌كنیم كه وقتی امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) بیایند، اكثر مردم بنده (عبد) می‌شوند - فقط نزدیك به یك درصد هستند که بنده نمی‌شوند که آن هم باید باشد تا قضایای دیگری به وجود آید -
برای همین بیان می¬شود: با دستی كه امام بر سر افراد می‌كشند، عقول كامل می‌شود. عقل چه كسی كامل است؟ در روایتی داریم که عقل در بندگان مطیع و عبّاد خداست . برای همین است که فقط بنده¬ها می‌فهمند و خدا این خصوصیّات را قرار داده است كه معصوم، حجّت، دلیل و راهنما برای بندگانش باشد «لِیَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ».
در ادامه می فرمایند: «وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ» . این¬ها گواه خدا بر آفریدگانش هستند؛ یعنی هر كه گفت: ما می‌خواهیم ببینیم انسان خدایی کیست و الهی بودن چگونه است؟ می¬گویند: این¬ها هستند.



ارسال نظر برای این مطلب


کد امنیتی رفرش