به امید ظهو مولا و سرورمان حضرت حجت ابن الحسن ( عجل الله فرجه الشریف )

آخرین ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
شهید محمود رضا بیضائی 0 204 bonakdar

جلسات مهدویت آیت الله قرهی(حفظه الله)- جلسه سوم

سلسله جلسات مهدویت آیت الله قرهی ( حفظه الله ) - جلسه سوم - شرط سنی امامت

بیان شد که امام باید مبتلا به امتحانات الهی شود و  این امتحانات الهی برای كسی كه می­خواهد مقام با عظمتی مانند امامت را بر دوش بكشد، سنگین­ترین امتحانات خواهد بود.

 

 

 

شرط سنّی امامت!

 

بیان شد که امام باید مبتلا به امتحانات الهی شود و امتحانات الهی برای كسی كه می­خواهد مقام با عظمتی مانند امامت را بر دوش بكشد، سنگین­ترین امتحانات خواهد بود. مگر می­شود امتحانات امام كه به عنوان پیشوای خلق است، مثل امتحانات سایر مردم باشد؟!

 

قرآن راجع به ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیه السّلام و الصّلوة) بیان می­فرماید: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»[1]‏ هنگامی که خداوند ابراهیم را به امتحانات مبتلا کرد، او از عهده این امتحانات به خوبی برآمد؛ یعنی آن­ها را تامّ وكامل به جا آورد و به مقام امامت رسید.

 

مطلب دیگری که می­توان بیان کرد، این است که امامت مقیّد به سنّ خاصّی نیست و نمی­توان سنّی را برای امامت تعیین کرد، بلكه ملاک امامت، كلّیاتی از جمله «لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُون»[2] است.

 

یعنی ملاك این نیست كه مثلاً اگر فردی پنجاه ساله شد، می­تواند امام شود. ما چیزی به عنوان تعیین زمان برای رسیدن به امامت نداریم، بلکه تعیین شرایط داریم. «لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُون» تعیین شرایط است، نه تعیین زمان.

 

به عنوان مثال طبق آیه 124 سوره بقره، امامت حضرت ابراهیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) در کِبر سن بوده است. «وَ اِذِ ابتَلی اِبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ ...»[3] وقتی حضرت ابراهیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) از امتحانات سرافراز بیرون آمدند، پروردگار عالم به ایشان فرمود: «قالَ اِنّی جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماماً» ما تو را امام كردیم. حضرت ابراهیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) هم به پروردگار عالم عرضه داشتند: «قال وَ مِن ذُرِّیَّتی» آیا از ذرّیه من هم امام می­شوند؟

 

لذا معلوم می­شود حضرت ابراهیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) در زمان امامت خود، فرزند داشته­اند. پروردگار عالم چه زمانی به ایشان فرزند مرحمت کرد؟

 

قرآن از لسان خود ایشان  می­فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی‏ عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاء»‏[4] حمد و ستایش مخصوص پروردگار عالم است، آن خدایی كه اسماعیل و اسحاق(علی نبیّنا و آله و علیهما الصّلوة و السّلام) را در سنّ پیری به من بخشید، به درستی كه پروردگار من، درخواست و دعای بندگان را می­شنود. لذا معلوم می­شود خداوند در کبر سن به ایشان فرزند داده است.

 

ما از این دو آیه شریفه به این نتیجه می­رسیم که امامت حضرت ابراهیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) در سنّ پیری بوده است. لذا شرط سنّی برای امامت مطرح نیست.

 

 

 

ظلم سه گانه!

 

پروردگار عالم در آیه­ای که بیان شد، در پاسخ حضرت ابراهیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) می­فرمایند: «قالَ لایَنالُ عَهدِی الظّالِمِین» یعنی پروردگار عالم امامت را به کسانی که نتوانند از امتحانات امامت سرفراز بیرون بیایند و از زیر بار امتحانات شانه خالی كنند، نمی­دهد. چون خدای ناکرده آن­ها، هم به خود ظلم می­کنند و هم به دیگران.

 

ظلم انواعی دارد و حتماً این نیست كه کسی كار خلافی كرده باشد، بلکه همین قدر كه نتواند از مأموریت الهی به خوبی بیرون بیاید، ظلم کرده ­است - این مطلب بسیار مهمّی است -

 

هركس نتواند به خوبی از امتحان الهی بیرون بیاید، به خود، به امتحان و حتّی به ممتحن ظلم نموده است. چون رد شدن او در امتحانات بیانگر این است که پروردگار عالم نعوذبالله، نستجیربالله نمی­دانست كه امامت به درد این شخص نمی­خورد، امامت را به او داد و او هم از زیر این بار عظیم و مسئولیّت سنگین شانه خالی كرد!

 

لذا می­فرماید: «لایَنالُ عَهدِی الظّالِمِین» من امامت را به ظالمین نمی­سپارم؛ چون آن­ها:

 

1.      ظلم به خود می­كنند؛ یعنی از زیر بار مسئولیّت شانه خالی می­كنند.

 

2.      ظلم به آن مطلب عظیم یعنی امامت می­شود.

 

3.      ظلم به خداوند می­شود؛ چون این مطلب نشان­دهنده این است که خداوند تشخیص نداده چه كسی می­تواند این مسئولیّت را به عهده بگیرد.

 

كسی كه می­خواهد مسئولیّتی را تقسیم كند، باید خود مدیر و مدبّر باشد. گاهی بشر نمی­تواند مسئولیّت­ها را به خوبی تقسیم کند­، مثلاً گاهی در ادارات، وزارت­خانه­ها و ... بعد از این­ که مدیریت را به کسی سپردند، می­فهمند اشتباه کردند. شاید در ابتدا احساس می­کردند که این شخص برای مدیریّت خوب است امّا بعد متوجّه شدند که این­طور نیست. یعنی این خطا از بشر سر می­زند.

 

عرض کردیم انسان مخلوق است و مخلوق هم محدود است؛ یعنی حدّ و حدودی دارد امّا بنا نیست پروردگار عالم محدود باشد، او خالق است و خالق شناخت دارد.

 

انواع امامت

 

بیان شد یکی از شرایط امامت، امتحانات سنگین است. ما دو نوع امامت داریم که امتحانات هریك متفاوت است:

 

1.      امامت مفروضه: این امامت از ناحیه ربُّ العالمین فقط به معصومین (علیهم صلوات المصلّین) داده شده است.

 

لذا امامت، تنها برای معصومین(علیهم صلوات المصلّین) فرض شده و به عنوان مثال برای ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) فرض نشده بود.

 

پروردگار عالم، امامان مفروضه را قبل از خلقت جسمانی تعیین کرده­اند. هیچ­کدام از معصومین(علیهم صلوات المصلّین) نبودند که در رحم مادر صحبت نکرده باشند.

 

لذا این نوع امامت، از این جهت که فرض شده عندالله است، امامت مفروضه نامیده می­شود.

 

2.      امامت غیر مفروضه: امامتی است که فرض شده و واجب نیست، ولی آن­ها با رسیدن به شرایط مربوطه به امامت می­رسند.

 

برای امام غیرمفروض، شرط سنّی ملاک نیست، کما این که حضرت ابراهیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) در سن بالا امام شدند. برای امام مفروضه هم به همین­ صورت است و سن مطرح نیست.

 

دلیل فرض امامت بر خدا

 

پروردگار عالم امامت مفروضه را بر خودش فرض کرده است؛ چون اگر امام معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) نبود، اصلاً شناخت پروردگار عالم میسور نبود و شناخت اصول دین به وجود نمی­آمد.

 

گرچه اصل همه خلقت خداست، امّا اگر امامت نبود، توحید شناخته نمی­شد. لذا اصل اصول دین، امامت است - خوب دقّت کنید، این­ها نکات بسیار مهمّی است -

 

اگر امامت نبود، عدل پروردگار عالم هم که مصداق آن در وجود امام است، شناخته نمی­شد.

 

بیان شد اگر بخواهیم بفهمیم خدا عادل است، لازم است کسی ردیف خدا باشد تا ما عدل خدا را بفهمیم.

 

لذا خداوند نازله عدل خود را در معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) قرار داد تا بشر آن را بفهمد.

 

پس اگر کسی می­خواهد خدا را بشناسد، باید از طریق امام وارد شود و برای همین است که خدای متعال بر خود فرض کرده که حتماً این­ها باشند.

 

قادر أحد

 

ممکن است عدّه­ای به این مطالب ایراداتی مطرح کنند که البته این ایرادات، جواب هم داده شده و گاهی جواب­های فلسفی هم به آن­ها داده­ شده است - شاید دلیل این­ که عدّه­ای فرمایشات ملّاصدرا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را درک نکردند، این است که نفهمیدند ایشان چه می­گوید. برای همین من ساده شده فرمایشات ایشان را همراه مطالب دیگری عرض می­کنم -

 

به عنوان مثال بعضی می­گویند: آیا پروردگار عالم نمی­تواند با یک «کُن فَیَکون» کسی را هم ردیف خود خلق کند که ما او را بشناسیم؟

 

بله، قادر متعال - که قادر مطلق است - می­تواند هر کاری را انجام دهد امّا بنا نیست مخلوقی تبدیل به خالق شود.

 

یک سؤال، پروردگار عالم می­تواند ما را در ردیف خودش قرار دهد؟ به ظاهر بله؛ چون خدای متعال قادر است و می­تواند، امّا در نهایت قضیّه خیر؛ چون اگر ما هم­ردیف پروردگار عالم می­شدیم، دیگر خداوند، احد نبود و این که پروردگار عالم فرمود: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ‏ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَد»[5] معنایی نداشت.

 

لذا یک نوع امامت، امامت مفروضه است که پروردگار عالم بر خود فرض کرد که برای شناخت خود، امام را خلق کند. پس اگر امام نبود، خدا هم نبود؛ یعنی خدا برای ما شناخته شده نبود و إلّا خدا که هست.

 

امام و ابتلائات

 

ابتلائات امام مفروضه با ابتلائات امام غیر مفروضه فرق می­کند.

 

حضرت ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) امام غیر مفروضه بودند. «وَ اِذِ ابتَلی اِبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ» خدا ایشان را به امتحانات مبتلا کردند، حضرت هم از زیر بار این مسئولیّت به خوبی بیرون آمدند، همه امتحانات را تامّ و کامل انجام دادند و هیچ خللی در آن­ها نبود. ایشان حتّی یک بار هم نگفتند: بس است، بلکه هر چه را خدا فرمودند، پذیرفتند.

 

 ایشان را در آتشی عظیم انداختند، آتشی که کسی نمی­توانست تا 10 متری و به گفته بعضی تا 100 متری آن، به آن نزدیک شود. طوری که بعد از درست کردن آتش، می­گفتند: حالا چگونه نزدیک شویم و ابراهیم را داخل آن بیندازیم؟ این­جا بود که شیطان به صورت پیرمردی درآمد و منجنیق را به آن­ها آموزش داد. آن­ها دست و پای حضرت را بستند و ایشان را درون آتش پرتاب کردند.

 

ملائکه دلشان برای ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) سوخت، به ایشان گفتند: آیا می­خواهی کمکت کنیم؟ حضرت فرمودند: خیر، کسی که من را خلق کرده، خودش هم می­داند که من را در این­جا انداخته­اند. لذا پروردگار عالم به آتش خطاب کرد: «یا نارُ كُونی‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهیم‏»[6].

 

می­گویند: همین که ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) درون آتش افتادند، آتش سرد شد؛ یعنی خود ایشان سرد­کننده آتش بودند[7].

 

حضرت ابراهیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) در مقابل همه این ابتلائات سکوت کردند و هرچه خداوند فرمودند، با روی باز ­پذیرفتند - بعضی­ها فقط سکوت می­کنند و می­گویند: خدا خواسته امّا بعضی دیگر با روی باز با امتحانات برخورد می­کنند - و همه امتحانات را به خوبی پشت سر ­گذاشتند. بعد پروردگار عالم ایشان را در کبر سن به امامت رساندند.

 

تکلیف اصلی

 

من استدعا دارم كه حتماً در کلاس­ مهدویت شرکت کنید. به خصوص که طلبه­ها و روحانیون باید این مطالب را خوب بدانند. بعضی مواقع که می­بینم عدّه­ای از روحانیون، طلبه­ها و دانشجوها که باید در این جلسات باشند نیستند، خیلی متأسّف و متأثّر می­شوم که آن­ها دارند این مباحث را مفت از دست می­دهند.

 

این جلسات برای شناخت امام است. اگر با این مطالب آشنا شویم، خدا را هم می­شناسیم. چرا موحّدین ما موحّد شدند؟ چرا آسیّد علی­آقای قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، موحّد شد؟ چون امام را می­شناخت. چرا عرفای ما عارف شدند؟ چون امام را می­شناختند.

 

ما راه را بلد نیستیم، به تعبیر عامیانه سوراخ دعا را گم کردیم. در حالی که مسئله امام­شناسی مثل نماز برای ما فرض است.

 

می­دانید امام­شناسی برتر از نماز است. نماز، روزه و ... تکلیف ظاهری هستند، تکلیف ظاهری چه فایده­ای دارد وقتی ما ندانیم تکلیف اصلی چیست؟! خدا گواه است بعضی مواقع متأثّر و ناراحت می­شوم که چرا بعضی متوجّه تکلیف اصلی نیستند.

 

اگر ما امام را نشناسیم، نماز بخوانیم، ولو نماز واجب، به چه درد ما می­خورد؟ تنها با امام است که می­توانیم ورود در مطالب داشته باشیم. ما اگر ندانیم از اوّل تا آخر نماز، از «باء» «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» تا انتهای آن «السّلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»، چه می­گوییم، چه فایده دارد؟ آیا این نماز، واقعاً نماز است؟ یک تکلیف الهی انجام دادیم که فقط آن را از دوش خود برداشته باشیم. تکلیف را انجام دادیم، امّا این نماز نیست. کسی جرأت نمی­کند بگوید: این نماز است. نماز نخواندیم، تنها تکلیفی را انجام دادیم.

 

مثل این است که به کارگری تکلیف می­کنند که این جعبه را بردارد، او نمی­داند که این جعبه چیست، فقط آن را حمل می­کند. متخصّصین که می­دانند به او می­گویند: جعبه را با احتیاط بردار. ما هم داریم نمازی را حمل می­کنیم، تکلیفی را انجام می­دهیم. به او تکلیف کردند بیا این بار را خالی کن، به ما هم تکلیف کردند، ما هم باید تکلیف خود را انجام دهیم، امّا نفهمیدیم چیست. تا امامت را نشناسیم، نمی­دانیم نماز چیست.

 

امامت برای امامان غیرمفروض، بدون شناخت امام مفروض میسور نیست، حتّی به اولیاء الهی[8] اوّل راه امام­شناسی را یاد می­دهند؛ یعنی آن­ها اوّل امام­شناس می­شوند، بعد ولیّ خدا می­شوند.

 

این کد را بدانید اگر آسید علی­آقای قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به جایی رسید، اوّل امام­شناس شد. اگر امام­شناس نمی­شد هیچ چیز به او نمی­دادند.

 

آیا امکان دارد کسی بدون امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)‌ به جایی برسد؟ هیهات! آیا آسیّد علی­آقای قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بدون امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) به جایی رسیده است؟! این چه فکر اشتباهی است! اصلاً اگر اشاره دست مبارک امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) نباشد، کسی نمی­تواند به جایی برسد.

 

اگر امام خمینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)آن مرد الهی، ده هزار سال هم عمر می­کرد بدون اشاره امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) نمی­توانست به هیچ جا برسد. او اوّل امام­شناس بود، امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) را شناخت.

 

تا امام­شناس نشوید، نمی­فهمید. این مباحث، بحث واجب و اصلی است، نه مباحث فرعی که بگوییم حالا یک کلاس مهدویتی هم هست می­رویم. به خدا قسم اگر مردم می­دانستند که واجب است تا بیرون این مهدیه مملو از جمعیّت می­شد. ما نمی­دانیم، غافلیم، خوابیم، باید کسی در گوش­مان سیلی بزند بیدارمان کند.

 

خدا گواه است امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) به خاطر همین غفلت ما در پرده غیبت است. ما نمی­دانیم که اصل نمازمان به امام­شناسی است. امام را نشناسیم، نماز نداریم، روزه نداریم. هزار روزه مستحبی بگیریم، هزار نماز مستحبی بخوانیم، هزار هیئت راه بیندازیم، چه فایده؟! امام را باید بشناسیم.

 

ما غافلیم! باور کنید نمی­دانم ضرورت این مطلب را  به چه سبک و سیاقی بیان کنم.

 

 


 

[1]  بقره/ 124

 

[2] سجده/ 24

 

[3] بقره/ 124

 

[4]  ابراهیم/ 39

 

[5] اخلاص

 

[6] انبیاء/ 69

 

 [7]همان­گونه که اگر ولیّ خدایی پا روی آتش جهنّم بگذارد، آتش سرد می­شود. وقتی پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از روی پل صراط رد می­شوند، آتش جهنّم می­خوابد و عدّه­ای که تحت عذاب هستند، تعجّب می­کنند و می­گویند: چه شد که آتش کم شد؟!

 

[8] در روایت داریم که «عُلَماء امَّتی کَالانبیاء بَنی اسرائیل»

 

(مستدرک الوسائل، ج: 17، ص: 320). البته نه هر روحانی مثل من که در این لباس باشد. علمای امّت، آن­هایی هستند که حاملان حقیقی حدیث­اند.

 



ارسال نظر برای این مطلب


کد امنیتی رفرش